پارت73
#پارت73
مهری_خب من میرم بیدارش کنم .
ایستاد و شن های پشت لباسش
را تکاند و ادامه داد:
_جوری بیدارش کنم ، خوابیدن یادش بره .
همانطور ک کفش هایش را می پوشید ،
روبه فرشید ، به سمت عاطفه که مشغول حرف زدن با مهسا بود ، اشاره زد .
فرشید که متوجه ی منظور
مهری نشده بود ، دستش را
در هوا به معنیه "چی؟!" تکان داد.
مهری به سمتش رفت و کمی خم شد.
+من میرم حواست به عاطی باشه،
غریبی نکنه !!
فرشید ، خیره به عاطفه لبخندی زد و سرش را تکان داد.
و این یعنی ، هوایش را داشت.
با خیال راحتی به سمت ویلا راه افتاد.
...
در سالن را باز کرد و داخل رفت.
پدرش و عمویش و شوهر عمه اش در پذیرایی نشسته و مشغول
حرف زدن بودند ...
به سمت آشپزخانه رفت و گفت :
+خانوما جمعیا خسته نباشید...
زن عمو_ممنون دخترم ! بقیه کجان؟
مهری_هنوز لب ساحلن.
فرنوش_تو چرا اومدی؟
مهری_ای بدبخت خوابه! می ترسم تو خواب بمیره دور از جونش!
شهناز_همون فوتبالیسته!
مهری خیاری از ظرف روبروی شهناز که مشغول درست کردن سالاد بود برداشت و گاز زد
_همون فوتبالیسته چیه عمه؟
اسم داره ! اسمشم روزبه س ...
شهناز _خب حالا تو هم ، روزبه!!!
فرنوش_به بابات گفتم ، بیدارش کنه ، گفت ولش کن خستس بزار استراحت کنه .
مهری_اوومممم باشه ، من برم بیدارش کنم...
ولش کنی ، کل این یه هفته رو خوابه...
از آشپزخانه بیرون زد و به سمت اتاق روزبه و فرشید راه افتاد.
...
مهری_خب من میرم بیدارش کنم .
ایستاد و شن های پشت لباسش
را تکاند و ادامه داد:
_جوری بیدارش کنم ، خوابیدن یادش بره .
همانطور ک کفش هایش را می پوشید ،
روبه فرشید ، به سمت عاطفه که مشغول حرف زدن با مهسا بود ، اشاره زد .
فرشید که متوجه ی منظور
مهری نشده بود ، دستش را
در هوا به معنیه "چی؟!" تکان داد.
مهری به سمتش رفت و کمی خم شد.
+من میرم حواست به عاطی باشه،
غریبی نکنه !!
فرشید ، خیره به عاطفه لبخندی زد و سرش را تکان داد.
و این یعنی ، هوایش را داشت.
با خیال راحتی به سمت ویلا راه افتاد.
...
در سالن را باز کرد و داخل رفت.
پدرش و عمویش و شوهر عمه اش در پذیرایی نشسته و مشغول
حرف زدن بودند ...
به سمت آشپزخانه رفت و گفت :
+خانوما جمعیا خسته نباشید...
زن عمو_ممنون دخترم ! بقیه کجان؟
مهری_هنوز لب ساحلن.
فرنوش_تو چرا اومدی؟
مهری_ای بدبخت خوابه! می ترسم تو خواب بمیره دور از جونش!
شهناز_همون فوتبالیسته!
مهری خیاری از ظرف روبروی شهناز که مشغول درست کردن سالاد بود برداشت و گاز زد
_همون فوتبالیسته چیه عمه؟
اسم داره ! اسمشم روزبه س ...
شهناز _خب حالا تو هم ، روزبه!!!
فرنوش_به بابات گفتم ، بیدارش کنه ، گفت ولش کن خستس بزار استراحت کنه .
مهری_اوومممم باشه ، من برم بیدارش کنم...
ولش کنی ، کل این یه هفته رو خوابه...
از آشپزخانه بیرون زد و به سمت اتاق روزبه و فرشید راه افتاد.
...
۱.۱k
۲۸ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.