< ازدواج اجباری🦋>
< #ازدواج_اجباری🦋>
<پارت: 2🥺>
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
ویو ات
اونا اومدن داخل و رفتن ت سالن و بعد خودن شام پدرا حرف زدن و گفتن ک ما لیرم با هم خصوصی صحبت کنیم
ات: خوب شرایط ت چیه؟
ته: اوک
1_من بعضی موقع ها میرم بار
و اونجا م*ست میکنم وقای اومدم باید
بک*نمت
2_باید برای من بچه بیاری فهمیدی
3_توی مراسما لباس باز نمیپوشی وگرنه تنب*یه میشی
4_به حرفم گوش نکنی از دماغت در میارم
(هم سردی اینا رو گف)
ات: وایسا ببینم برده گیر اوردی؟
ته: شاید(پوزخند)
ات:اسکل(زیر لب)
ته: شنیدم(سرد)
ات: خو حالا من
1_ب وسایلم دست نمیزنی هااا
2_من خونه رو تمیز نمیکنم
3_وقتی ک بچه دار شدیم باها مهربون رفتار کن
4_با منم انقدر سرد حرف نزن(پوکر)
5_من بعضی موقع ها مریض میشم(دخترا کجاینن🤌)
اون موقع نمیتونم باهات رابطه داشته باشم
ته: اوک، قبول
ات: منم ب قوانینت احترام میزارم
ویو ات
بعد این اونا رفتن لباسامو عوض کردم و گرفتم کپیدم
(پرش زمانی صب)
ویو ات
از خواب بیدار شدم
رفتم Wcکارای لازمم رو انجام دادم
و ی لباس راحتی پوشیدم
(عکس میزارم)
باخدم گفتم:
امروز عروسیم هس خیر سرمم
رفتم پایین ک با صحنه کی*س مامان بابام خشکم زد
ات: اهممم
ک یهو دیدم روشون رو کردن سمت من
ات: سلام صب بخیر
ایو و نامجون: صب بخیر
ویو ات
رفتم ت اشپز خونه
و ی پنکیک و قهوه درست کردم و کوفت کردم
(اعصاب ندرم✨)
(پرش زمانی ساعت 5 عصر)
ویو ات
ی لباس پوشیدم و با سانا(خواهرش🗿) رفتیم لباس عروس گرفتیم
من رفتم ارایشگاه ساعت 8 بود ک ته اومد دنبالم و رفتیم تالار و بعد3 ساعت
(دیگ شما با شام و... فرض کنید)
عروسی تموم شد
(ویو ات بعد از اینکه رفتن خونه بخت😐)
ته: خوب باید ببینم کسی ت رو کر*ده یا ک نه
چون باید ملافه رو تحویل مامانم بدم تا بهش نشون بدم ک باکر*ه نیسی(درسته؟)
اوک
و.................
<خماریییی😂>
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
<عد : #وی🤍>
<پارت: 2🥺>
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
ویو ات
اونا اومدن داخل و رفتن ت سالن و بعد خودن شام پدرا حرف زدن و گفتن ک ما لیرم با هم خصوصی صحبت کنیم
ات: خوب شرایط ت چیه؟
ته: اوک
1_من بعضی موقع ها میرم بار
و اونجا م*ست میکنم وقای اومدم باید
بک*نمت
2_باید برای من بچه بیاری فهمیدی
3_توی مراسما لباس باز نمیپوشی وگرنه تنب*یه میشی
4_به حرفم گوش نکنی از دماغت در میارم
(هم سردی اینا رو گف)
ات: وایسا ببینم برده گیر اوردی؟
ته: شاید(پوزخند)
ات:اسکل(زیر لب)
ته: شنیدم(سرد)
ات: خو حالا من
1_ب وسایلم دست نمیزنی هااا
2_من خونه رو تمیز نمیکنم
3_وقتی ک بچه دار شدیم باها مهربون رفتار کن
4_با منم انقدر سرد حرف نزن(پوکر)
5_من بعضی موقع ها مریض میشم(دخترا کجاینن🤌)
اون موقع نمیتونم باهات رابطه داشته باشم
ته: اوک، قبول
ات: منم ب قوانینت احترام میزارم
ویو ات
بعد این اونا رفتن لباسامو عوض کردم و گرفتم کپیدم
(پرش زمانی صب)
ویو ات
از خواب بیدار شدم
رفتم Wcکارای لازمم رو انجام دادم
و ی لباس راحتی پوشیدم
(عکس میزارم)
باخدم گفتم:
امروز عروسیم هس خیر سرمم
رفتم پایین ک با صحنه کی*س مامان بابام خشکم زد
ات: اهممم
ک یهو دیدم روشون رو کردن سمت من
ات: سلام صب بخیر
ایو و نامجون: صب بخیر
ویو ات
رفتم ت اشپز خونه
و ی پنکیک و قهوه درست کردم و کوفت کردم
(اعصاب ندرم✨)
(پرش زمانی ساعت 5 عصر)
ویو ات
ی لباس پوشیدم و با سانا(خواهرش🗿) رفتیم لباس عروس گرفتیم
من رفتم ارایشگاه ساعت 8 بود ک ته اومد دنبالم و رفتیم تالار و بعد3 ساعت
(دیگ شما با شام و... فرض کنید)
عروسی تموم شد
(ویو ات بعد از اینکه رفتن خونه بخت😐)
ته: خوب باید ببینم کسی ت رو کر*ده یا ک نه
چون باید ملافه رو تحویل مامانم بدم تا بهش نشون بدم ک باکر*ه نیسی(درسته؟)
اوک
و.................
<خماریییی😂>
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
<عد : #وی🤍>
۹.۵k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.