همسایه ی من جئون جونگ کوک ( p³⁸ )
همسایه ی من جئون جونگ کوک ( p³⁸ )
& هوفی کشید از سر کلافگی
+اخه چقدر یه ادم میتونه حواس پرت باشه
خب یکم حواستو جمع کن وسایل هاتو گم نکنی یا جا نذاری
همینی که خودم رو جا نذاشتم جای شکر داره
اگر درست شنیده باشم برای هماهنگی ها درمورد اون موضوع
گفت بهم زنگ میزنه
اما من که الان گوشیم همراهم نیست
چیکار کنم؟؟
برم در خونه اش و در بزنم و بگم گوشیمو بده؟
نه اینطوری زشته
شاید مسخرم کنه و بگه چقدر حواس پرتی
بخاطر همینه که این همه اتفاق واست میوفته دیگه
وای خدایا
الان چیکار کنم
ولش کن
یه راهی پیدا میکنم برای اینکه باهاش ارتباط پیدا کنم
منم راهی پیدا نکنم اون ادم داره
قطعا یه راهی پیدا میکنه و یا گوشیمو بهم برمیگردونه
و یا بهرحال از یه روشی باهام ارتباط برقرار میکنه دیگه
خب دیگه بهتره این تفکرات الکی رو دور بریزم و یکمی خونسرد باشم
اگر قرار باشه با این استرس و نگرانی درمورد اینده و اون موضوع بخوایم پیش بریم،
وضعیت خیلی بد میشه
باید خونسرد باشم و ارامشو حفظ کنم...
& ا/ت که همینطور با خودش صحبت میکرد اما با صدای بلند
الان متوجه شد که مردمی که اطرافش بودن خیلی وقته با صورتی متعجب بهش خیره بودن
وقتی قیافه های وحشت زده شون رو دید
کلی خجالت کشید و سریع از اون مکان دور شد
با اینکه میدونست دیگه نیمتونه ایستگاه اتوبوسی پیدا کنه و یا تاکسی سوار شه
به راهش ادامه داد
و تنها تا خونه رفت...
& هوفی کشید از سر کلافگی
+اخه چقدر یه ادم میتونه حواس پرت باشه
خب یکم حواستو جمع کن وسایل هاتو گم نکنی یا جا نذاری
همینی که خودم رو جا نذاشتم جای شکر داره
اگر درست شنیده باشم برای هماهنگی ها درمورد اون موضوع
گفت بهم زنگ میزنه
اما من که الان گوشیم همراهم نیست
چیکار کنم؟؟
برم در خونه اش و در بزنم و بگم گوشیمو بده؟
نه اینطوری زشته
شاید مسخرم کنه و بگه چقدر حواس پرتی
بخاطر همینه که این همه اتفاق واست میوفته دیگه
وای خدایا
الان چیکار کنم
ولش کن
یه راهی پیدا میکنم برای اینکه باهاش ارتباط پیدا کنم
منم راهی پیدا نکنم اون ادم داره
قطعا یه راهی پیدا میکنه و یا گوشیمو بهم برمیگردونه
و یا بهرحال از یه روشی باهام ارتباط برقرار میکنه دیگه
خب دیگه بهتره این تفکرات الکی رو دور بریزم و یکمی خونسرد باشم
اگر قرار باشه با این استرس و نگرانی درمورد اینده و اون موضوع بخوایم پیش بریم،
وضعیت خیلی بد میشه
باید خونسرد باشم و ارامشو حفظ کنم...
& ا/ت که همینطور با خودش صحبت میکرد اما با صدای بلند
الان متوجه شد که مردمی که اطرافش بودن خیلی وقته با صورتی متعجب بهش خیره بودن
وقتی قیافه های وحشت زده شون رو دید
کلی خجالت کشید و سریع از اون مکان دور شد
با اینکه میدونست دیگه نیمتونه ایستگاه اتوبوسی پیدا کنه و یا تاکسی سوار شه
به راهش ادامه داد
و تنها تا خونه رفت...
۵.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.