همسایه ی من جئون جونگ کوکه ( p³⁶ )
همسایه ی من جئون جونگ کوکه ( p³⁶ )
&ا/ت که همچنان نگران بود با دقت به حرف های پسرک گوش میداد.
مطمئن بود که انجام این کار عواقب خوبی نداره،
اما مجبور به انجامش بود.
باید هرطور شده،
لطف پسرک رو جبران میکرد.
هرچی هم اون پسر ازش بخواد
باید بی قید و شرط انجام بده.
بلاخره خجالت رو کنار گذاشت و چشمش رو از زمین به طرف پشرک برد
هردو خیره به هم بودن
جئون همچنان داشت توضیح میداد که توی اون موقعیت باید چیکار کنه
و فکر میکرد که اون دختر کوچولو تمام حواسش به حرفاشه
اما اون دختر، حواسش به هرچیزی بود،
جز حرف هاش!
محو زیبایی پسرک شده بود،
که چیزی حواسشو جمع کرد.
_هی!
+چی...چیشده؟
_اصلا گوش میدی دارم چی میگم؟؟
+چی..اره..
_خب!
تا الان من چیا گفتم؟؟
+...
_حواست پرتِ چی بود کیم؟؟
+یکمی نگران بودم و فکرم مشغول بود
_فکرت مشغول بوده،
اما تمام مدت به من زل زده بودی و سرخ شده بودی!
&جونگ کوک با پوزخند این و گفت و ا/ت ادامه داد.
+سرخ؟
شوخی میکنی دیگه!؟!
اصلا هرچی
مهم نیست که
_مهم نیست؟؟
من نیم ساعته واسه کی دارم فک میزنم؟؟
وقتی برات وقت میذارم و برات میشینم اینو میخونم،
توقع دارم لااقل یکمی گوش بدی
اما مثل اینکه توقع خیلی نا بجایه
+...
_(پوزخند)
برگه رو بگیر
ببر خونه و بخونش
به وقتش بهت زنگ میزنم
حالا هم لطفا از اینجا برو
&ا/ت که همچنان نگران بود با دقت به حرف های پسرک گوش میداد.
مطمئن بود که انجام این کار عواقب خوبی نداره،
اما مجبور به انجامش بود.
باید هرطور شده،
لطف پسرک رو جبران میکرد.
هرچی هم اون پسر ازش بخواد
باید بی قید و شرط انجام بده.
بلاخره خجالت رو کنار گذاشت و چشمش رو از زمین به طرف پشرک برد
هردو خیره به هم بودن
جئون همچنان داشت توضیح میداد که توی اون موقعیت باید چیکار کنه
و فکر میکرد که اون دختر کوچولو تمام حواسش به حرفاشه
اما اون دختر، حواسش به هرچیزی بود،
جز حرف هاش!
محو زیبایی پسرک شده بود،
که چیزی حواسشو جمع کرد.
_هی!
+چی...چیشده؟
_اصلا گوش میدی دارم چی میگم؟؟
+چی..اره..
_خب!
تا الان من چیا گفتم؟؟
+...
_حواست پرتِ چی بود کیم؟؟
+یکمی نگران بودم و فکرم مشغول بود
_فکرت مشغول بوده،
اما تمام مدت به من زل زده بودی و سرخ شده بودی!
&جونگ کوک با پوزخند این و گفت و ا/ت ادامه داد.
+سرخ؟
شوخی میکنی دیگه!؟!
اصلا هرچی
مهم نیست که
_مهم نیست؟؟
من نیم ساعته واسه کی دارم فک میزنم؟؟
وقتی برات وقت میذارم و برات میشینم اینو میخونم،
توقع دارم لااقل یکمی گوش بدی
اما مثل اینکه توقع خیلی نا بجایه
+...
_(پوزخند)
برگه رو بگیر
ببر خونه و بخونش
به وقتش بهت زنگ میزنم
حالا هم لطفا از اینجا برو
۴.۹k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.