رمان :فکر کردی اگه برگردی خوشحال می شه ولی...
رمان :فکر کردی اگه برگردی خوشحال می شه ولی...
پیش ات و آریانا
ات:ببخشید بخاطر من تو دردسر افتادی
آریانا :میشه دو دقیقه ساکت بشی
ات:صدای چیه ؟
آریانا:نمیدونم
که یهو در باز شد و پسرا اومدن داخل تا جیمین ات رو دید خشکش زد اما سریع به خودش اومد و رفت دست و پاشو باز کرد و بغلش کرد
جیمین :دلم برات تنگ شده بود
ات:منم
؟:هی مگه میشه به همین راحتی از دست من فرار کرد ببندینشون اون دوتا رو بیارین (رو به ات و جیمین )
از زبون جیمین :بردنمون تو یه اتاق دست منو بستن به دیوار که یهو یه مرده اومد دست ات رو بست و شروع کرد به بوسیدن لباشو دکمه هاشو باز کرد
جیمین :چیکار میکنی ولش کن گفتم ولش کن مرتیکه (با عربده)
ات فقط گریه میکرد و جیغ میزد از اون طرف جیمین سعی میکرد دستشو باز کنه
ات:ولم کن (جیغ )
از زبون ات
یهو جسم مرده از روم افتاد کنار نگاه جیمین کردم که دستشو باز کرده بود و الان کل مچش خونی بود اومد و منو بغل کرد
جیمین :تموم شد تموم شد
ات:جیمین پشت سرت
وقتی بغلم کرد مرده اسلحشو گرفت سمت جیمین که شلیک کنه اومدم جیمینو هل بدم اون طرف که درد بدی همه جای بدنمو گرفت و سیاهی
از زبون جیمین
جیمین:ات ات چشماتو باز کن ترو خدا تو تازه برگشتی پیش من نباید زود ترکم کنی
انگار کار از کار گذشته بود تیر درست تو سرش خورده بود دیگه امیدم رفت دیگه فرشته ای ندارم که آرومم کنه نگاه کرده کردم اونم بیهوش شده بود کارش فقط گرفتن فرشتم بود منم میخوام بیام پیشت منتظرم باش و صدای شلیک این دفعه جیمین به خودش شلیک کرد
از کجا معلوم شاید اون دنیا زندگی یه بهتری داشته باشند ❤️
پیش ات و آریانا
ات:ببخشید بخاطر من تو دردسر افتادی
آریانا :میشه دو دقیقه ساکت بشی
ات:صدای چیه ؟
آریانا:نمیدونم
که یهو در باز شد و پسرا اومدن داخل تا جیمین ات رو دید خشکش زد اما سریع به خودش اومد و رفت دست و پاشو باز کرد و بغلش کرد
جیمین :دلم برات تنگ شده بود
ات:منم
؟:هی مگه میشه به همین راحتی از دست من فرار کرد ببندینشون اون دوتا رو بیارین (رو به ات و جیمین )
از زبون جیمین :بردنمون تو یه اتاق دست منو بستن به دیوار که یهو یه مرده اومد دست ات رو بست و شروع کرد به بوسیدن لباشو دکمه هاشو باز کرد
جیمین :چیکار میکنی ولش کن گفتم ولش کن مرتیکه (با عربده)
ات فقط گریه میکرد و جیغ میزد از اون طرف جیمین سعی میکرد دستشو باز کنه
ات:ولم کن (جیغ )
از زبون ات
یهو جسم مرده از روم افتاد کنار نگاه جیمین کردم که دستشو باز کرده بود و الان کل مچش خونی بود اومد و منو بغل کرد
جیمین :تموم شد تموم شد
ات:جیمین پشت سرت
وقتی بغلم کرد مرده اسلحشو گرفت سمت جیمین که شلیک کنه اومدم جیمینو هل بدم اون طرف که درد بدی همه جای بدنمو گرفت و سیاهی
از زبون جیمین
جیمین:ات ات چشماتو باز کن ترو خدا تو تازه برگشتی پیش من نباید زود ترکم کنی
انگار کار از کار گذشته بود تیر درست تو سرش خورده بود دیگه امیدم رفت دیگه فرشته ای ندارم که آرومم کنه نگاه کرده کردم اونم بیهوش شده بود کارش فقط گرفتن فرشتم بود منم میخوام بیام پیشت منتظرم باش و صدای شلیک این دفعه جیمین به خودش شلیک کرد
از کجا معلوم شاید اون دنیا زندگی یه بهتری داشته باشند ❤️
۱۵.۱k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.