رمان :فکر کردی اگه برگردی خوشحال میشه ولی...
رمان :فکر کردی اگه برگردی خوشحال میشه ولی...
ات (گریش گرفت )
اما نامجون محلی نداد و به راهش ادامه داد که جلوی یه خونه ی بزرگ وایساد
نامجون:اممم خب ببخشید که زدمت دست خودم نبود میدونم تقصیر تو نبود که عروسی خراب شد اما بازم
ات:مهم نیست
نامجون:نمیتونی هرجایی که میخوای بری پس برو خونه من دوست دخترم اونجاست چیزی لازم داشتی بگو بهت میده پیاده شو
آریانا :سلام
نامجون:سلام
آریانا:سلام (رو به ات)
ات:سلام
نامجون: ات رو میسپارم بهت مراقبش باش
آریانا :خیالت راحت
نامجون: خداحافظ
آریانا : خداحافظ
آریانا:اتاقت ته راهرو هست چیزی نیاز داشتی بگو بهت میدم
ات :باشه مرسی (آروم)
یک ساعت بعد
آریانا:تق تق (مثلاً در زدن)
ات:بله
آریانا :میشه یکم حرف بزنیم ؟
ات :آره
آریانا :یه سوال دارم
ات :بله
آریانا :وقتی دزدیننت چیکارت کردن ؟
ات:نامجون خواسته بپرسی؟
آریانا :نامجون دنبالشونه برا همین گفت بپرسم
ات :کاری نکردن
آریانا :مگه نمیخوای بری پیش جیمین نامجون داره سعی میکنه به جیمین بگه
ات (گریش گرفت )
اما نامجون محلی نداد و به راهش ادامه داد که جلوی یه خونه ی بزرگ وایساد
نامجون:اممم خب ببخشید که زدمت دست خودم نبود میدونم تقصیر تو نبود که عروسی خراب شد اما بازم
ات:مهم نیست
نامجون:نمیتونی هرجایی که میخوای بری پس برو خونه من دوست دخترم اونجاست چیزی لازم داشتی بگو بهت میده پیاده شو
آریانا :سلام
نامجون:سلام
آریانا:سلام (رو به ات)
ات:سلام
نامجون: ات رو میسپارم بهت مراقبش باش
آریانا :خیالت راحت
نامجون: خداحافظ
آریانا : خداحافظ
آریانا:اتاقت ته راهرو هست چیزی نیاز داشتی بگو بهت میدم
ات :باشه مرسی (آروم)
یک ساعت بعد
آریانا:تق تق (مثلاً در زدن)
ات:بله
آریانا :میشه یکم حرف بزنیم ؟
ات :آره
آریانا :یه سوال دارم
ات :بله
آریانا :وقتی دزدیننت چیکارت کردن ؟
ات:نامجون خواسته بپرسی؟
آریانا :نامجون دنبالشونه برا همین گفت بپرسم
ات :کاری نکردن
آریانا :مگه نمیخوای بری پیش جیمین نامجون داره سعی میکنه به جیمین بگه
۷.۸k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.