رمان:عضو هشتم بی تی اس
رمان:عضو هشتم بی تی اس
سر میز
ات :(عطسه کیوت در حد مرگ )
بعد پنج ثانیه
ات(عطسه )
شوگا:فکر کنم سرما خوردی
جین :کوک خدا لعنتت کنه
کوک:به من چه من از کجا باید بدونم اون انقدر ضعیفه
ات(عطسه)
تهیونگ:لطفاً دیگه اینطوری عطسه نکن
ات:پس چطوری عطسه کنم؟
تهیونگ:این طوری (عطسه جوری که کل خونه لرزید )
جیهوپ:یا استطوخدوس این چی بود ؟
ات:من کامل خوب شدم
بعد صبحونه
از زبون کوک
دیدم ات رفت اتاقش نیومد نگرانش شدم رفتم اتاقش که دیدم خوابیده ۶تا پتو هم روش انداخته اتاق هم مثل چی گرم بود آخه چرا این کوچولو انقدر ضعیفه؟
رفتم پایین
کوک:جین قرص سرما خوردگی داری؟
جین :توهم مریض شدی؟
کوک:نه برا ات میخوام
جین :خالش بده ؟
کوک :آره
جین :بیا این قرص آب میوه هم تو یخچاله براش بریز
کوک:باشه
جین :میگما یه چیزی میگم به هیچ کس نگو
کوک:چی؟
جین :دیشب نامجون بهم گفت که عاشق ات شده
کوک:چی نامجون نامجون
نامجون:بله
کوک:عاشق شدی ؟عرررر
نامجون:جین 😡
جین:اممم غذا سوخت
کوک:بیا قرصو ببر با آب میوه برا ات مریضه
از زبون نامجون
دیگه نذاشت حرف بزنم قرصو داد دستم رفتم آب میوه ریختم تو لیوان و بردم برا ات درو باز کردم که انگار وارد سونا شدم از گرما
نامجون:ات ات
ات:بله(با صدای گرفته )
نامجون:بلند شو داری از تب میسوزی
ات:سرده
نامجون:بیا این قرص رو بخور تا تبت بیاد پایین
نیم ساعت بعد
هرکاری کردم تبش پایین که نیومد هیچ بیشتر هم شد
نامجون:ات
ات:اوو
نامجون:بلند شو بریم دکتر
ات:باشه
نامجون:پاشو دیگه
دیدم پانشد که خودم بغلش کردم بردمش پایین
کوک:اعتراف کردی ؟
نامجون:ساکت
جیهوپ:کی به کی اعتراف کرد ؟
نامجون :هیچی ولش کن من ات رو میبرم دکتر
سر میز
ات :(عطسه کیوت در حد مرگ )
بعد پنج ثانیه
ات(عطسه )
شوگا:فکر کنم سرما خوردی
جین :کوک خدا لعنتت کنه
کوک:به من چه من از کجا باید بدونم اون انقدر ضعیفه
ات(عطسه)
تهیونگ:لطفاً دیگه اینطوری عطسه نکن
ات:پس چطوری عطسه کنم؟
تهیونگ:این طوری (عطسه جوری که کل خونه لرزید )
جیهوپ:یا استطوخدوس این چی بود ؟
ات:من کامل خوب شدم
بعد صبحونه
از زبون کوک
دیدم ات رفت اتاقش نیومد نگرانش شدم رفتم اتاقش که دیدم خوابیده ۶تا پتو هم روش انداخته اتاق هم مثل چی گرم بود آخه چرا این کوچولو انقدر ضعیفه؟
رفتم پایین
کوک:جین قرص سرما خوردگی داری؟
جین :توهم مریض شدی؟
کوک:نه برا ات میخوام
جین :خالش بده ؟
کوک :آره
جین :بیا این قرص آب میوه هم تو یخچاله براش بریز
کوک:باشه
جین :میگما یه چیزی میگم به هیچ کس نگو
کوک:چی؟
جین :دیشب نامجون بهم گفت که عاشق ات شده
کوک:چی نامجون نامجون
نامجون:بله
کوک:عاشق شدی ؟عرررر
نامجون:جین 😡
جین:اممم غذا سوخت
کوک:بیا قرصو ببر با آب میوه برا ات مریضه
از زبون نامجون
دیگه نذاشت حرف بزنم قرصو داد دستم رفتم آب میوه ریختم تو لیوان و بردم برا ات درو باز کردم که انگار وارد سونا شدم از گرما
نامجون:ات ات
ات:بله(با صدای گرفته )
نامجون:بلند شو داری از تب میسوزی
ات:سرده
نامجون:بیا این قرص رو بخور تا تبت بیاد پایین
نیم ساعت بعد
هرکاری کردم تبش پایین که نیومد هیچ بیشتر هم شد
نامجون:ات
ات:اوو
نامجون:بلند شو بریم دکتر
ات:باشه
نامجون:پاشو دیگه
دیدم پانشد که خودم بغلش کردم بردمش پایین
کوک:اعتراف کردی ؟
نامجون:ساکت
جیهوپ:کی به کی اعتراف کرد ؟
نامجون :هیچی ولش کن من ات رو میبرم دکتر
۱۱.۰k
۱۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.