تک پارتی

شب عروسی

ا.ت: •
جیمین: ~

•استرس تمام وجودت رو گرفته بود.
بعد از مدت ها داشتی به مردی می‌رسیدی که مدت زیادی کنارت بود و یار روز های سخت و گریه هات بود.
بعد از چک کردن خودت برای آخرین بار داخل اینه و مرتب کردن تور روی سرت، دسته گل رو در دست گرفتی.
لباس سفید بلند، که جنس نرمی داشت پوشیده بودی، خیلی مجلل و دارای پف نبود، ساده اما شیک، که چاکی هم روی پای چپت داشت.
بعد از برداشتن گل، دست در دست پدرت گذاشتی و داخل سالن عروسی شدی،
جایی که داماد منتظرت ایستاده بود؛
انگار او هم همون استرس رو کشیده باشه و الان رو به روی تو ایستاده باشه.•

~اونجا بود.
کسی که شب هام رو روز کرد بود،
کسی که امیدی برای زندگی کردن بهم داده بود،
کسی که تمام عمرم منتظر دیدنش توی این لباس بودم،
کسی که بتونم یک روزی به تمام اطرافیانم نشون بدم که مال خودمه
امروز اون روز بود، با اون فرد، با انسانی که بین آدم ها پیدا کرده بودم برای خودم، اون انسانی که بدون قضاوت درک کردن من رو بلد باشه.
استرس زیادی داشتم، ولی با دیدنش احساس خوشبختی میکردم،
احساس خوشبختی برای رسیدن به آرزویی که به دنبالش بودم و میخواستمش، کسی که همیشه منتظرش بودم، کسی که قلبم براش در انتظار بود.
بعد از طی کردن مسافتی، و رسیدن به همه دیگه، دستش رو از دست پدرش در اورد~

•زمزمه ای داخل گوشم پیچیده شد،
:حالا... میتونم من مردتون باشم؟
شبیه به یک گوجه شده بودی،
کاری که همیشه باهات میکرد...لبخند آرومی زدی،
: چرا که نه
و زمزمه ای مقابل برگشت
:خجالتت قابل پرستشه...دزد کتاب ها...
لقب همیشگی و مورده علاقت بود.
با دنیای همین کتاب ها باهم آشنا شده بودید و عشق تون از اونجا آغاز شده بود
:سر تا پای شما هم قابل پرستشه...مرد آبی من:)•

داخل جایی که باید قرار میگرفتید، قرار گرفتید و بعد از این که کشیش اعلام کرد میتونید هم رو ببوسید صدای جیمین بلند شد
:بوسه ها و بغل ها و... انجام شده... حق دزدیدن و مال خود کردنش رو میخوام عالیجناب!!!!

و همین باعث سرخ شدن دوباره و زمزمه ای بین خودتون شد،

:گفتم سرخ شدنت قابل پرستشه گل قشنگم:»»»
دیدگاه ها (۵)

همکاری با پارک‌ ویولت ا.ت'. جین"."پنجره نیمه‌باز بود، با یه ...

""وقتی دیدم که حالش بدتر شد و دوباره به سمت دستشویی دوید، یه...

سلامممممممعید همه تون مبارک و امیدوارم سال خوبی داشته باشید ...

سناریو

کسی رو تحقیر نکنید شاید واسطه خوبی برای گشودن قفلهای بسته زن...

زمانی منم یک ماه داشتم میدانی اخرش چه شد ؟ماهم سال ها پیش از...

Part:22_______________________________همه رفتن تو اتاق لونا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط