رمان اجبار شیرین
#رمان_اجبار_شیرین
#پارت_بیست_سوم
خیلی اروم معصوم خوابیده بود
دلم میخواست قورتش بدم
از اتاق خارج شدم به سمت اتاق دلارام رفتم
در زدم
*دلارام*
با صدای در اتاقم نگاهمو از صفحه لپ تابم گرفتم
+ بفرمائید
دانیار وارد شد کنارم نشست
+ رفتی عروس خانومت رو دیدی شیطون😉
دانیار : اره دیدیمش چی گفت؟
سرم رو به سمتش کج کردم اروم نرم لپشو بوسیدم مبارک باشه داداشم
دانیار با ناباوری نگاهم کرد
دانیار : واقعا؟
+اره گلم پنجشنبه شم با مادرجون هماهنگ میکنم بریم خونشون دانیار سرخوش پاشد و شروع کرد قر دادن
دست منم گرفت شروع کرد به رقصیدن
یهو ایستاد گوشیشو برداشت یه اهنگ پلی کرد داشتیم دوتایی میرقصیدیم که اهنگ تموم شد
دانیار : اه تو حس بودیما
جملش تموم نشده بود که یه اهنگ بندری پخش شد
دانیار : آها آها بیا وسط شروع کردم به قر دادن که یهو برگشتیم به بهار نگاه کردیم که داشت مسخره میکرد
+مرگ توله صگ از کی اینجایی؟
بهار: از اول اهنگ
دانیار خجالت زده سرش رو پایین انداخت بهارم با این حرکت دانیار به خودش اومد و سریع سرش رو انداخت پایین خندیدم امان از دست این دوتا
از اتاق خارج شدم و تنهاشون گذاشتم
★★★★★★★★★
ارش : دلی دلی ور پریده کجایی؟
از تو دستشویی داد زدم
+ ای حناق ۲۴ ساعته بگیری از دستت راحت بشم ، سرقبر توهم دارم مسواک میزنم
ارش: زود باش ذلیل شده الان دانیار میاد هنوز اماده نیستی عصبی میشه
از دستشویی خارج شدم خواستم جوابش رو بدم ک مادرجون با عصا زد تو کمرش و گفت
مادرجون : خودت ذلیل بشی چیکار بچم داری
+ دمت جیز پلنگی فرخنده جووون
ویه زبون برا ارش در اوردم و به سمت اتاق دانیار رفتم
با بفرمائید دانیار وارد شدم
+ داداش میگم اون کت شلوار سفیده میپوشی؟
دانیار : نه دلارام نمیشه ست تو لباس بپوشم شاید بهار ناراحت بشه کت مشکی رو میخوام بپوشم
+ اهان باشه هرجور راحتی و سریع از اتاق خارج شدم تا اشکام رو نبینه
طاقت نداشتم دانیار هنوز بهار نیومده بین منو اون فرق میزاره
رفتم تو اتاقم لباسی که دانیار واسه امشب برام خریده بود رو پرت کردم تو کمد و فقط یه برق لب زدم حالا که این جوری شده بود میخواستم لج کنم و به خاطر همین اصلا ارایش نکردم لباس گلبهی رنگم رو که دانیار ازش متنفره چون میگه اندامت زیاد مشخصه پوشیدم و روش،مانتو جلو باز سفیدم رو پوشیدم و یه شال گلبهی خاتمه کارم بود
از اتاق خارج شدم که همون لحظه ارش خدافظی کرد و رفت
مهرداد : مادرجون منو ماهان حرکت میکنیم شما با دانیار بیاین
مادرجون : باشه پسرم
+ مهرداد منم باهاتون میام
ماهان : مگه نمیخواستی با دانیار بیای؟
خواستم جوابش رو بدم که دانیار شیک و مرتب از اتاق خارج شد تا نگاش به تیپ من افتاد با تعجب زل زد بهم
#پارت_بیست_سوم
خیلی اروم معصوم خوابیده بود
دلم میخواست قورتش بدم
از اتاق خارج شدم به سمت اتاق دلارام رفتم
در زدم
*دلارام*
با صدای در اتاقم نگاهمو از صفحه لپ تابم گرفتم
+ بفرمائید
دانیار وارد شد کنارم نشست
+ رفتی عروس خانومت رو دیدی شیطون😉
دانیار : اره دیدیمش چی گفت؟
سرم رو به سمتش کج کردم اروم نرم لپشو بوسیدم مبارک باشه داداشم
دانیار با ناباوری نگاهم کرد
دانیار : واقعا؟
+اره گلم پنجشنبه شم با مادرجون هماهنگ میکنم بریم خونشون دانیار سرخوش پاشد و شروع کرد قر دادن
دست منم گرفت شروع کرد به رقصیدن
یهو ایستاد گوشیشو برداشت یه اهنگ پلی کرد داشتیم دوتایی میرقصیدیم که اهنگ تموم شد
دانیار : اه تو حس بودیما
جملش تموم نشده بود که یه اهنگ بندری پخش شد
دانیار : آها آها بیا وسط شروع کردم به قر دادن که یهو برگشتیم به بهار نگاه کردیم که داشت مسخره میکرد
+مرگ توله صگ از کی اینجایی؟
بهار: از اول اهنگ
دانیار خجالت زده سرش رو پایین انداخت بهارم با این حرکت دانیار به خودش اومد و سریع سرش رو انداخت پایین خندیدم امان از دست این دوتا
از اتاق خارج شدم و تنهاشون گذاشتم
★★★★★★★★★
ارش : دلی دلی ور پریده کجایی؟
از تو دستشویی داد زدم
+ ای حناق ۲۴ ساعته بگیری از دستت راحت بشم ، سرقبر توهم دارم مسواک میزنم
ارش: زود باش ذلیل شده الان دانیار میاد هنوز اماده نیستی عصبی میشه
از دستشویی خارج شدم خواستم جوابش رو بدم ک مادرجون با عصا زد تو کمرش و گفت
مادرجون : خودت ذلیل بشی چیکار بچم داری
+ دمت جیز پلنگی فرخنده جووون
ویه زبون برا ارش در اوردم و به سمت اتاق دانیار رفتم
با بفرمائید دانیار وارد شدم
+ داداش میگم اون کت شلوار سفیده میپوشی؟
دانیار : نه دلارام نمیشه ست تو لباس بپوشم شاید بهار ناراحت بشه کت مشکی رو میخوام بپوشم
+ اهان باشه هرجور راحتی و سریع از اتاق خارج شدم تا اشکام رو نبینه
طاقت نداشتم دانیار هنوز بهار نیومده بین منو اون فرق میزاره
رفتم تو اتاقم لباسی که دانیار واسه امشب برام خریده بود رو پرت کردم تو کمد و فقط یه برق لب زدم حالا که این جوری شده بود میخواستم لج کنم و به خاطر همین اصلا ارایش نکردم لباس گلبهی رنگم رو که دانیار ازش متنفره چون میگه اندامت زیاد مشخصه پوشیدم و روش،مانتو جلو باز سفیدم رو پوشیدم و یه شال گلبهی خاتمه کارم بود
از اتاق خارج شدم که همون لحظه ارش خدافظی کرد و رفت
مهرداد : مادرجون منو ماهان حرکت میکنیم شما با دانیار بیاین
مادرجون : باشه پسرم
+ مهرداد منم باهاتون میام
ماهان : مگه نمیخواستی با دانیار بیای؟
خواستم جوابش رو بدم که دانیار شیک و مرتب از اتاق خارج شد تا نگاش به تیپ من افتاد با تعجب زل زد بهم
۶.۱k
۲۲ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.