"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 3"
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 3"
part:۲۵
"ویو تهیونگ"
جولی با دیدنش اشکاش و پاک کرد
حرفایی بینشون رد بدل شد که جولی سعی کرد بخنده، عین کاری که همیشه میکنه...نمیدونم دخترِ چی گفت که جولی اشکاش ریزش کرد..
دختره دستمالی به جولی داد...
و پاهاش و رو فاصله نیمکت با زمین تاب میداد.
جولی ام خیلی مهربون باهاش رفتار میکرد
بگذریم که قفسه سینش از نفسایه بین گریش میلرزید و بالا پایین میشد
و البته توجه نکنیم به منی که از این فاصله همه چیشو زیر نظر دارم
دختر رو نیمکت وایساد و به طرف جولی برگشت..جولی نگاهش و به اون دختر داد
دختر صورت جولیو گرفت و لپشو محکم بوس کرد...
و عروسکش و به جولی داد
و از نیمکت پایین پرید و رفت پیش دوستاش...
جولی به عروسک نگاه کرد..
که با دیدن شخصی اشنا که نزدیکش شد استرسم فورانکرد...
اون پسره عوضییی...مثلا برادرش ...یا همون برادر ناتنیش
جولی که با دیدن اون حسابی شکه شده بود از جاش بلند شد
پسره شر ع کرده بود زر زدن.
ولی جولی چیییزی نگفت و سرش پایین بود.
یه دفعه پسره عین وحشیا دستِ جولیو گرفت
و کشید ولی جولی مقاومت کرد
خیلی سری در ماشین و باز کردم و به سمتشون رفتم..
پسره پشتش بم بود و نمیدید جولیم نمیدید چون به اندازه کافی ترسیده بود...
وقتی نزدیک میشدم صداشو میشنیدم...که به جولی میگفت:
_ وقتی با دیدن یه پسر دیگه انقدر هار میشی..که بم اهمیت ندی...وقتی با دیدن پسرا تنت میخواری که همچیتو در اختیارشون بدی..باید ادم شییی
جولی که لباش میلرزید
گفت:
_ لطفاا...کاری نکن...
ولی اون بیشتر دستشو کشید
جولی : جی یونگ لطفا...
دیگه بش رسیده بودم
به طرف خودم برگردونمش و یه مشت محکم که حرص همه این ساعتم توش جمع بود و تو صورتش خالی کردم....
وقتی به زمین افتاد
روش نشستم و پشت سر هم به صورتش میزدمم
دست جولی رو شونم نشست
صدایه لرزونش بیشتر تحریکممیکرد
هیکل این مرتیکه رو بترکونم....
جولی: لطفا..ا ول..لش کن
با تمام وجودم میزدم
جولی: خواهششش.می..کنم
ولی نه نمیتونستم بیشتر از این باعث استرسش بشم
از روش کنار رفتم
همه مردم جمع بودن ...
جولی میترسید خیلیی...
موهایه به هم ریخته جلومو به عقب دادم
ته: دفعه قبلی کمت بود...این دفعه دیگه قشنگ ببین چه روزی افتادی....بار سوم با عزرائیل ملاقات میکنی...
جولی به اون زول زده بود
که جی یونگ با درد بلند شدو و خون دور دهنشو تمیز کرد
برگشتم دست جولی رو گرفتم که بریم
جی یونگ: دوست دختر هر$$زت انقدر ارزش جوش اوردنتو داره!؟
سر جام وایساد
دست جولی و ول کردم و برگشتم سمتش ...و با یه لگد به قفسه سینش دوباره کوبیده شد به زمین...
و سلفه کرد
ته: لقب ننتو به بقیه نده...
این دفعه مردم بودن که باعث شدن بیخیالش بشم
وقتی برگشتم سمت جولی عروسک و جلو سورتش فشار میداد
دستم تو موهام فرو کردم...
part:۲۵
"ویو تهیونگ"
جولی با دیدنش اشکاش و پاک کرد
حرفایی بینشون رد بدل شد که جولی سعی کرد بخنده، عین کاری که همیشه میکنه...نمیدونم دخترِ چی گفت که جولی اشکاش ریزش کرد..
دختره دستمالی به جولی داد...
و پاهاش و رو فاصله نیمکت با زمین تاب میداد.
جولی ام خیلی مهربون باهاش رفتار میکرد
بگذریم که قفسه سینش از نفسایه بین گریش میلرزید و بالا پایین میشد
و البته توجه نکنیم به منی که از این فاصله همه چیشو زیر نظر دارم
دختر رو نیمکت وایساد و به طرف جولی برگشت..جولی نگاهش و به اون دختر داد
دختر صورت جولیو گرفت و لپشو محکم بوس کرد...
و عروسکش و به جولی داد
و از نیمکت پایین پرید و رفت پیش دوستاش...
جولی به عروسک نگاه کرد..
که با دیدن شخصی اشنا که نزدیکش شد استرسم فورانکرد...
اون پسره عوضییی...مثلا برادرش ...یا همون برادر ناتنیش
جولی که با دیدن اون حسابی شکه شده بود از جاش بلند شد
پسره شر ع کرده بود زر زدن.
ولی جولی چیییزی نگفت و سرش پایین بود.
یه دفعه پسره عین وحشیا دستِ جولیو گرفت
و کشید ولی جولی مقاومت کرد
خیلی سری در ماشین و باز کردم و به سمتشون رفتم..
پسره پشتش بم بود و نمیدید جولیم نمیدید چون به اندازه کافی ترسیده بود...
وقتی نزدیک میشدم صداشو میشنیدم...که به جولی میگفت:
_ وقتی با دیدن یه پسر دیگه انقدر هار میشی..که بم اهمیت ندی...وقتی با دیدن پسرا تنت میخواری که همچیتو در اختیارشون بدی..باید ادم شییی
جولی که لباش میلرزید
گفت:
_ لطفاا...کاری نکن...
ولی اون بیشتر دستشو کشید
جولی : جی یونگ لطفا...
دیگه بش رسیده بودم
به طرف خودم برگردونمش و یه مشت محکم که حرص همه این ساعتم توش جمع بود و تو صورتش خالی کردم....
وقتی به زمین افتاد
روش نشستم و پشت سر هم به صورتش میزدمم
دست جولی رو شونم نشست
صدایه لرزونش بیشتر تحریکممیکرد
هیکل این مرتیکه رو بترکونم....
جولی: لطفا..ا ول..لش کن
با تمام وجودم میزدم
جولی: خواهششش.می..کنم
ولی نه نمیتونستم بیشتر از این باعث استرسش بشم
از روش کنار رفتم
همه مردم جمع بودن ...
جولی میترسید خیلیی...
موهایه به هم ریخته جلومو به عقب دادم
ته: دفعه قبلی کمت بود...این دفعه دیگه قشنگ ببین چه روزی افتادی....بار سوم با عزرائیل ملاقات میکنی...
جولی به اون زول زده بود
که جی یونگ با درد بلند شدو و خون دور دهنشو تمیز کرد
برگشتم دست جولی رو گرفتم که بریم
جی یونگ: دوست دختر هر$$زت انقدر ارزش جوش اوردنتو داره!؟
سر جام وایساد
دست جولی و ول کردم و برگشتم سمتش ...و با یه لگد به قفسه سینش دوباره کوبیده شد به زمین...
و سلفه کرد
ته: لقب ننتو به بقیه نده...
این دفعه مردم بودن که باعث شدن بیخیالش بشم
وقتی برگشتم سمت جولی عروسک و جلو سورتش فشار میداد
دستم تو موهام فرو کردم...
۷.۶k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.