part 8

part 8
رها# وایییی الان من لباس چی بپوشم😣😑
برای اخرین بار شانسمو امتحان کردم زنگ زدم به فریال
ف. الو جانم رها
ر. سلام فری میگم چیزه میشه من نیا...
نذاشت ادامه حرفمو بزنم گف
ف. بگو ن تا جرت بدم بعدشم ساعت ۵ اونجا باش بای (فتبارک الله و احسنل خالقین همشونم میخوان همو جر بدن😅😅😂😂😂😂😂😂😅😅)
ر. اوف بای😑
*******************
طاها#
رفتم یه دوش گرفتم لباس پوشیدم حال نداشتم موهامو خشک کنم رفتم پایین

م. ط. پسرم بیا ناهارتو بخور من دارم میرم
ط. باش حالا ناهار چی هست
م. ط. نیمرو
ط. 😐💔
م. ط. بیا شوخی کردم زرشک پلو
تا اینو گف مث خر ذوق کردم پریدم رو میز شروع کردم به خوردن
م. ط😐😐😳😳😐😐
ط. با دهن پر چیه؟
م. ط. درد مث ادم غذا بخور منم دیگه میرم خدافظ
ط. خدافظ
وقتی غذا تموم شد میزو جمع کردم بلند شدم رفتم نشستم رو مبل یکم تو اینستا چرخیدم که دیدم ساعت چهاره زود بلند شدم رفتم اماده شم
رفتم سمت کمد یه تیشرت سفید با یه شلوار اسلش مشکی برداشتم پوشیدم بعد یکم از عطر معروفم زدمو موهامو حالت دادم
ط. عجب جیگری شدم 😎🙄😂
خلاصه رفتم پایین دیدم چهارو نیمه سریع کفشامو پوشیدم سوار ماشین شدمو حرکت کردم

رها#
اوف بلخره یه لباس پيدا کردم لباسمو پوشیدم نشستم جلو میز ارایشم ساده کردمو برا خودم تو اینه یه بوس فرستادم و با عطر دوش گرفتم🙄😂 بعد رفتم پایین کفشامو پوشیدم راه افتادم سمت کافه
ادامه دارد 💔💔💔😑😑💔💔💔
#BEAUTIFUL_NICE