part 46
part 46
ویو ات
وقتی بیدار شدم تهیونگ خواب بود موهاش رویه صورتش بود منم موهاشو از صورتش کنار زدم کنجه لبشو بوسیدم و از اوتاق رفتم بیرون مادر بزرگ نشسته بود و صبحونه میخورد منم نشستم
م/ت: بیدار شدی
ات:اره
نشستم و صبحونه خوردم مادر بزرگ میخواست بره و به کارایه زمینش برسه منم باهاش رفتم
نزدیکایه ظهر بود که اومدیم رفتم اوتاق دیدم که تهیوتگ هنوز خوابه
ات:تهیوتگ پاشو میدونی ساعت چنده
تهیوتگ: نه نمیخواهم
ات:اوف بیدار شو دیگه (با داد)
تهیونگ : باشه بیدارم
رویه تخت نشست و بهم نگاه کرد
ات:چیه
تهیونگ: من کجا برم دوش بگیرم
ات:خب معلومه حموم من میرم آمادش میکنم
از اونجایی که حموم مادر بزرگ دوش نداره و باید با یچیزه دیگی آب بریزی رویه سرمون منم رفتم و آب گرم اوردم خلاصه حمومو اماده کردم
ات:تهیونگ بیا آمادست
تهیوتگ:باشه
تهیونگ:چی میخواهی اینجا دوش بگیرم
ات:اره خوب مگه چیه
تهیونگ:اوف باشه اما تو رویه سرم آب بریز من که نمیتونم
ات:باشه
تهیونگ دوش گرفت منم مجبور بودم روش آب بریزم
ات:اگه کارت تموم شده من برم
تهیونگ:اگه خونه تنها بودیم نمیزاشتم اما باشه برو
ات:ایش پرو
از اوتاق رفتم بیرون
بعد از چند دقیقه تهیونگ اومد و کنارم نشست داشتیم حرف میزدیم تهیونگ داشت غذا میخورد که به گوشیش زنگ اومد و بلند شد بعد از چند دقیقه اومد
تهیونگ:پاشو وسایلو جم کن باید بریم
ات:اتفاقی اوفتاده
تهیونگ:راجبه کاره
ات:باشه
وسایلو جم کردم مادر بزرگ هم همش میگفت که نریم اما تهیونگ خیلی عجله داشت از مادر بزرگ خدا حافظی کردیم و راه اوفتادیم
ادامه دارد۔۔۔۔۔۔۔۔۔
ویو ات
وقتی بیدار شدم تهیونگ خواب بود موهاش رویه صورتش بود منم موهاشو از صورتش کنار زدم کنجه لبشو بوسیدم و از اوتاق رفتم بیرون مادر بزرگ نشسته بود و صبحونه میخورد منم نشستم
م/ت: بیدار شدی
ات:اره
نشستم و صبحونه خوردم مادر بزرگ میخواست بره و به کارایه زمینش برسه منم باهاش رفتم
نزدیکایه ظهر بود که اومدیم رفتم اوتاق دیدم که تهیوتگ هنوز خوابه
ات:تهیوتگ پاشو میدونی ساعت چنده
تهیوتگ: نه نمیخواهم
ات:اوف بیدار شو دیگه (با داد)
تهیونگ : باشه بیدارم
رویه تخت نشست و بهم نگاه کرد
ات:چیه
تهیونگ: من کجا برم دوش بگیرم
ات:خب معلومه حموم من میرم آمادش میکنم
از اونجایی که حموم مادر بزرگ دوش نداره و باید با یچیزه دیگی آب بریزی رویه سرمون منم رفتم و آب گرم اوردم خلاصه حمومو اماده کردم
ات:تهیونگ بیا آمادست
تهیوتگ:باشه
تهیونگ:چی میخواهی اینجا دوش بگیرم
ات:اره خوب مگه چیه
تهیونگ:اوف باشه اما تو رویه سرم آب بریز من که نمیتونم
ات:باشه
تهیونگ دوش گرفت منم مجبور بودم روش آب بریزم
ات:اگه کارت تموم شده من برم
تهیونگ:اگه خونه تنها بودیم نمیزاشتم اما باشه برو
ات:ایش پرو
از اوتاق رفتم بیرون
بعد از چند دقیقه تهیونگ اومد و کنارم نشست داشتیم حرف میزدیم تهیونگ داشت غذا میخورد که به گوشیش زنگ اومد و بلند شد بعد از چند دقیقه اومد
تهیونگ:پاشو وسایلو جم کن باید بریم
ات:اتفاقی اوفتاده
تهیونگ:راجبه کاره
ات:باشه
وسایلو جم کردم مادر بزرگ هم همش میگفت که نریم اما تهیونگ خیلی عجله داشت از مادر بزرگ خدا حافظی کردیم و راه اوفتادیم
ادامه دارد۔۔۔۔۔۔۔۔۔
۷.۵k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.