پارت ۷
پارت ۷
ددی_شوگره_اجباریه من
ساعت ۴ بعدظهر بود و سانامی هنوزم تو زیرزمین بود...
جیمین:: یه خری بیاد داخل...
@ بله ارباب
جیمین:: برو ببین دختره چیکار میکنه ببین به حرف اومد یا ن
@ چشم
جیمین گوشیشو برداشت و به یکی زنگ شد...
عاجوما:: سلام پسرم
جیمین:: من پسرت نیستم بگو ببینم بهتر شدی یا ن
عاجوما:: آره الان میام...
جیمین:: خدافظ
عاجوما:: ببینم بازم دختر آوردی تو عمارتت؟!
جیمین:: آره دیگه
عاجوما:: هعی این کارات تمومی نداره...
جیمین گوشیو قطع کرد وبه صندلیش تکیه داد
همون بادیگارد جیمین رفت سمت زیر زمین تا ببینه سانامی در چه حاله...
درشو باز کرد دید خابیده...
@ هوی هرزه عوضی...باتوئم...دخترررر
سانامی:: جییییغغغغغغ چتههههه بزارین من برمممم
@ وقتی از پشت در داشتی به حرفای ارباب گوش میدادی چیا شنیدی؟!
سانامی:: ه.. هیچی
@ دوباره میپرسم...اگه جواب دادی از اینجا میبرمت بیرون بهتم غذا میدم،اگه هم جواب درستو ندادی ارباب عصبی تر میشه و سرتو از دست میدی...
سانامی:: برووووو هیچی نشنیدمممممم
@ که نشنیدی نه؟!
مرده رفت سمت سانامی موهاشو گرفت و بردش بالا
سانامی:: آیییی کثافتتتتت موهامممم سرم داره کنده میشه ولم کننننن
عاجوما ویو :
وارد عمارت شدم که صدای ناله و جیغای یه دخترو از تو زیر زمین شنیدم...
رفتم سمت زیر زمین دیدم محافظ شخصی جیمین داره ینفرو کتک میزنه و میترسونش...
عاجوما:: هوی
@ س..سلام خانم
عاجوما:: ولش کن
@ اما این دختره مرتکب کارایی شده که ارباب دوس ندارن
عاجوما:: گفتم ازش فاصله بگیر
@ چشم
عاجوما:: دخترم بیا اینجا
@ ولی..
عاجوما:: دهنتو ببند
سانامی:: حق..حق ا..اینا از دیشب تا حالا هیچی ندادنم بخورم...اون اربابه هم بزور بمن تجاوز کردددد😭😭
عاجوما:: بیا پیش من
سانامی رفت پیش عاجوما و عاجوما هم بغلش کرد...
عاجوما:: چه خوشگل و ملوس
سانامی:: م..من؟!
عاجوما:: تا بحال دختریو به این زیبایی ندیدم...حالا بریم
سانامی:: کجا؟!
عاجوما:: داخل عمارت
سانامی:: نه میترسم
عاجوما:: نترس بریم
سانامی همراه عاجوما وارد عمارت شدن و به سمت اتاق جیمین که کارای شخصی و...خدشو توش انجام میده رفتن...
عاجوما در زد...
جیمین:: کدوم خریه؟!
عاجوما درو باز کرد و رفت داخل...
جیمین:: اوه تویی بیا بشین نمدونستم
عاجوما رفت بشینه که جیمین دید سانامی از پشت عاجوما اومد بیرون...
جیمین:: چیییی ت..تو به چه حقی..
عاجوما:: من بهش گفتم بیاد...
جیمین:: اما این اشغال باید اعتراف کنه
عاجوما:: به چی؟!
جیمین:: این دختره یواشکی حرفامو گوش داد میخام ببینم چی شنیده
عاجوما:: ببینم پسر چی گفته بودی؟!
جیمین:: چرا باید بگم؟!
عاجوما:: اینطوری دیگه مجبور نیستی از زیر زبون این بیچاره بکشونی بیرون
جیمین:: خب بگم این بدونه؟!
عاجوما:: پس میخای چیو بهت بگه وقتی چیزی نمیدونه؟!
سانامی:: شنیدم ارباب گفت اون کسیو ک خاستم نکشتن بهتره خودم بکشمش
سانامی زل زده بید به زمین و هیچی نمیگفت...
جیمین:: هرزه عوضییییی...
عاجوما:: بسه جیمین!!
جیمین سر جاش وایساد...خاست بره سانامیو بزنه...
عاجوما:: مگه نگفتم دستاتو به خون کسی آلوده نکن؟!
جیمین:: بتو مربوط نیست پیرزن
عاجوما:: کافیه...شرم نمیکنی؟! چنتا دختر بخاطر تو مُردن؟! چندنفرو بیچاره کردی؟! خیلیاشم بخاطر هرزه بازیای خودت...
جیمین:: یه کلمه دیگه بشنوم من میدونم و تو صد دفعه گفتم تو کارام دخالت نکن...
عاجوما:: دخترم اسمت چیه؟!
سانامی:: من سانامی هستم
عاجوما:: خب سانامی بریم بهت غذا بدم...
عاجوما رفت بیرون...
جیمین نگاهی خشن به سانامی انداخت که سانامی کلی ترسید...
جیمینم تا تلافی امروزو سر سانامی در نمیاورد هم ول کن نبود...
ددی_شوگره_اجباریه من
ساعت ۴ بعدظهر بود و سانامی هنوزم تو زیرزمین بود...
جیمین:: یه خری بیاد داخل...
@ بله ارباب
جیمین:: برو ببین دختره چیکار میکنه ببین به حرف اومد یا ن
@ چشم
جیمین گوشیشو برداشت و به یکی زنگ شد...
عاجوما:: سلام پسرم
جیمین:: من پسرت نیستم بگو ببینم بهتر شدی یا ن
عاجوما:: آره الان میام...
جیمین:: خدافظ
عاجوما:: ببینم بازم دختر آوردی تو عمارتت؟!
جیمین:: آره دیگه
عاجوما:: هعی این کارات تمومی نداره...
جیمین گوشیو قطع کرد وبه صندلیش تکیه داد
همون بادیگارد جیمین رفت سمت زیر زمین تا ببینه سانامی در چه حاله...
درشو باز کرد دید خابیده...
@ هوی هرزه عوضی...باتوئم...دخترررر
سانامی:: جییییغغغغغغ چتههههه بزارین من برمممم
@ وقتی از پشت در داشتی به حرفای ارباب گوش میدادی چیا شنیدی؟!
سانامی:: ه.. هیچی
@ دوباره میپرسم...اگه جواب دادی از اینجا میبرمت بیرون بهتم غذا میدم،اگه هم جواب درستو ندادی ارباب عصبی تر میشه و سرتو از دست میدی...
سانامی:: برووووو هیچی نشنیدمممممم
@ که نشنیدی نه؟!
مرده رفت سمت سانامی موهاشو گرفت و بردش بالا
سانامی:: آیییی کثافتتتتت موهامممم سرم داره کنده میشه ولم کننننن
عاجوما ویو :
وارد عمارت شدم که صدای ناله و جیغای یه دخترو از تو زیر زمین شنیدم...
رفتم سمت زیر زمین دیدم محافظ شخصی جیمین داره ینفرو کتک میزنه و میترسونش...
عاجوما:: هوی
@ س..سلام خانم
عاجوما:: ولش کن
@ اما این دختره مرتکب کارایی شده که ارباب دوس ندارن
عاجوما:: گفتم ازش فاصله بگیر
@ چشم
عاجوما:: دخترم بیا اینجا
@ ولی..
عاجوما:: دهنتو ببند
سانامی:: حق..حق ا..اینا از دیشب تا حالا هیچی ندادنم بخورم...اون اربابه هم بزور بمن تجاوز کردددد😭😭
عاجوما:: بیا پیش من
سانامی رفت پیش عاجوما و عاجوما هم بغلش کرد...
عاجوما:: چه خوشگل و ملوس
سانامی:: م..من؟!
عاجوما:: تا بحال دختریو به این زیبایی ندیدم...حالا بریم
سانامی:: کجا؟!
عاجوما:: داخل عمارت
سانامی:: نه میترسم
عاجوما:: نترس بریم
سانامی همراه عاجوما وارد عمارت شدن و به سمت اتاق جیمین که کارای شخصی و...خدشو توش انجام میده رفتن...
عاجوما در زد...
جیمین:: کدوم خریه؟!
عاجوما درو باز کرد و رفت داخل...
جیمین:: اوه تویی بیا بشین نمدونستم
عاجوما رفت بشینه که جیمین دید سانامی از پشت عاجوما اومد بیرون...
جیمین:: چیییی ت..تو به چه حقی..
عاجوما:: من بهش گفتم بیاد...
جیمین:: اما این اشغال باید اعتراف کنه
عاجوما:: به چی؟!
جیمین:: این دختره یواشکی حرفامو گوش داد میخام ببینم چی شنیده
عاجوما:: ببینم پسر چی گفته بودی؟!
جیمین:: چرا باید بگم؟!
عاجوما:: اینطوری دیگه مجبور نیستی از زیر زبون این بیچاره بکشونی بیرون
جیمین:: خب بگم این بدونه؟!
عاجوما:: پس میخای چیو بهت بگه وقتی چیزی نمیدونه؟!
سانامی:: شنیدم ارباب گفت اون کسیو ک خاستم نکشتن بهتره خودم بکشمش
سانامی زل زده بید به زمین و هیچی نمیگفت...
جیمین:: هرزه عوضییییی...
عاجوما:: بسه جیمین!!
جیمین سر جاش وایساد...خاست بره سانامیو بزنه...
عاجوما:: مگه نگفتم دستاتو به خون کسی آلوده نکن؟!
جیمین:: بتو مربوط نیست پیرزن
عاجوما:: کافیه...شرم نمیکنی؟! چنتا دختر بخاطر تو مُردن؟! چندنفرو بیچاره کردی؟! خیلیاشم بخاطر هرزه بازیای خودت...
جیمین:: یه کلمه دیگه بشنوم من میدونم و تو صد دفعه گفتم تو کارام دخالت نکن...
عاجوما:: دخترم اسمت چیه؟!
سانامی:: من سانامی هستم
عاجوما:: خب سانامی بریم بهت غذا بدم...
عاجوما رفت بیرون...
جیمین نگاهی خشن به سانامی انداخت که سانامی کلی ترسید...
جیمینم تا تلافی امروزو سر سانامی در نمیاورد هم ول کن نبود...
۳۷.۲k
۱۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.