Part23
Part23
کوک:نه نشکسته
ات:ممنونم ممنونم ممنونم ممنو.......
کوک:بسه دیگه چقدر تشکر میکنی
کادوعا تموم نشده ها
ات:چرا شده دیگه کادوعی سر میز نیست
کوک:الان بگو
ته:ات تو یک برادر داری به نام عموته
ات:چییییییییییبییییییییی(جیغ و داد)
ته (خنده)
پریدم بغلش
ات:یعنی تو برادر منی(گریا)
ته :آره(بغض)
خیلی دوستت دارم(گریه
ات:منم دوستت دارم (گریه
بعد سفت بغلش کردم
ته:بسه دختر خفه شدم(گریه)
ات:باشه باشه
اومدمم پایین
ات :راستی یعنی من الان عمه شماهام(روبه آریا آرین اریانا)
ارین:اره
ات:راستی چرا تا الان بهم نگفته بودی
ته:کوک نمیزاشت
ات:چرا نمیذاشتی
کوک:به خودم ربط داره
ات :بی ادب
خب چطوری فهمیدی
ته:داستانش مفصله بعدا میگم
پرش زمانی به آخر تولد(ادمین=گشاد)......................................
لباسامونو عوض کردیم و من باز شلوارک و کراپ برا خواب پوشیدم
رفتیم خوابیدیم
ات:خیلی خیلی خیلی خوشحالم باورم نمیشه عمو چیز نه ته برادرمه
کوک: خوب باور کن
خوابیدیم
پرش زمانی به صبح .............................................................
آرین ویو تز خواب بیدار شدم رفتم جلو تینه دیدم زیر چشمام پف کرده و سیاهه آخه دیشب خیلی گریه کردم هیچکی هم نفهمید
رفتم پایین
ته:خواهر عزیزم بیدار نشده
ارین:نه(بی حوصله)
ته:حالت خوبه
ارین:آره
ته :برو ات و کوکو بیدار کن
ارین:باشه
رفتم بالا در زدم جواب ندادن بخواطر همین رفتم تو دیدم ات با یک شلوارک و کراپ پوشیده لعنتی کوک لباس ندارهههههه رفتم بیدارشون کردم
ارین:کوک... ات...کوک(اروم)
کوک و ات:هوم
ارین: بیدار شین
کوک یکدفعه چشماشو و پتو رو کشید رو خودشو ات چون ات شلوارک داشت
کوک:باشه برو الان میایم منم رفتم پایین
کوک ویو
کوک:ایششششش باید درو قفل کنم
ات:چرا(خابالو)
کوک:چون خانم با این لباس خوابیدی ارینم دید
ات:اشکال نداره که
کوک: اشکال ندارهههههه هوفففففففف باشه بابا بریم پایین
کوک:نه نشکسته
ات:ممنونم ممنونم ممنونم ممنو.......
کوک:بسه دیگه چقدر تشکر میکنی
کادوعا تموم نشده ها
ات:چرا شده دیگه کادوعی سر میز نیست
کوک:الان بگو
ته:ات تو یک برادر داری به نام عموته
ات:چییییییییییبییییییییی(جیغ و داد)
ته (خنده)
پریدم بغلش
ات:یعنی تو برادر منی(گریا)
ته :آره(بغض)
خیلی دوستت دارم(گریه
ات:منم دوستت دارم (گریه
بعد سفت بغلش کردم
ته:بسه دختر خفه شدم(گریه)
ات:باشه باشه
اومدمم پایین
ات :راستی یعنی من الان عمه شماهام(روبه آریا آرین اریانا)
ارین:اره
ات:راستی چرا تا الان بهم نگفته بودی
ته:کوک نمیزاشت
ات:چرا نمیذاشتی
کوک:به خودم ربط داره
ات :بی ادب
خب چطوری فهمیدی
ته:داستانش مفصله بعدا میگم
پرش زمانی به آخر تولد(ادمین=گشاد)......................................
لباسامونو عوض کردیم و من باز شلوارک و کراپ برا خواب پوشیدم
رفتیم خوابیدیم
ات:خیلی خیلی خیلی خوشحالم باورم نمیشه عمو چیز نه ته برادرمه
کوک: خوب باور کن
خوابیدیم
پرش زمانی به صبح .............................................................
آرین ویو تز خواب بیدار شدم رفتم جلو تینه دیدم زیر چشمام پف کرده و سیاهه آخه دیشب خیلی گریه کردم هیچکی هم نفهمید
رفتم پایین
ته:خواهر عزیزم بیدار نشده
ارین:نه(بی حوصله)
ته:حالت خوبه
ارین:آره
ته :برو ات و کوکو بیدار کن
ارین:باشه
رفتم بالا در زدم جواب ندادن بخواطر همین رفتم تو دیدم ات با یک شلوارک و کراپ پوشیده لعنتی کوک لباس ندارهههههه رفتم بیدارشون کردم
ارین:کوک... ات...کوک(اروم)
کوک و ات:هوم
ارین: بیدار شین
کوک یکدفعه چشماشو و پتو رو کشید رو خودشو ات چون ات شلوارک داشت
کوک:باشه برو الان میایم منم رفتم پایین
کوک ویو
کوک:ایششششش باید درو قفل کنم
ات:چرا(خابالو)
کوک:چون خانم با این لباس خوابیدی ارینم دید
ات:اشکال نداره که
کوک: اشکال ندارهههههه هوفففففففف باشه بابا بریم پایین
۷.۵k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.