فیک ابر ایتب خوش شانس پارت

فیک ابر ایتب خوش شانس پارت ۴
لعنت بهش ، این سردرد دیگه چیه ؟
با بدبختی تمام پلکامو از هم فاصله دادم و با بیشترین نور جهان مواجه شدم .
مردم فرهنگ ندارن ؟ نمیدونن وقتی یه بدبخت مست رو میرسونن خونه باید براش شرایط خواب محیا کنن ؟
با هزار بدبختی از جام بلند شدم و چراغ رو خاموش کردم که یهو با قیافه خودم مواجه شدم و جیغ بلندی کشیدم و گفتم«یاعلی ، یا امام ، یا موسی الرضا این منممم ؟
چرا اینجوری شدممم ؟ چرا موهام توی هواستت من چهار ماه برای بلند کردنشون تلاش کردمم (فکر کنید چهار ماه بعد از کچل کردهه) حالا صورتم چیشده ؟ من دیشب گریه کردم ؟ چرا اون یه چسه ریملی که منیجر زده بود انقدر پخش شدهه .
چرا هیچی یادم نمیاددد»
همچنان داشتم تمام صورت و لباسای به هم ریخته مو انالیز میکردم و سعی میکردم چیزی از دیشب به یاد بیارم که دیگه نتونستم تحمل کنم و با تمام توان دوییدم تو حمام .

«هیونجینعلی درحال شستن کله ی کفی»
«خیلی خوب اوکی ، ما یه لایو گرفتیم و مست کردیم و دیگه چی شدددد ؟ دیگه چی ششددد ؟»
بعد از کمی وقفه
«همش تقصیر توعه شامپوی لعنتیییی اگر تو شامپوی خوبی بودی من یادم میومددد»
و شامپو رو پرت کردم اونور جهان
«خیلی خوب ، یافتم ! میرم بیرون که یادم بیاد دیشب چه اتفاقی افتاده !»
نیم ساعت بعد ، هیونجین در حال الکی چرخیدن تو خیابونا
«ای خداا ، چرا هیچکدومشون برام اشنا ن-»
که با دیدن تیر چراغ برق همه چیز مثل فیلم از جلوی چشماش رد شد
هیونعلی که تو این محله بدبخت و بی ابرو شده بود ، فقط نشست و دستشو گذاشت رو سرش . چرا ؟ به زودی متوجه میشید !

فلش بک ، دیشب

هیونجین با صدایی مست و شل و ول درحالی که به یه مجسمه هالک تکیه داده بود رو به بادیگارد گفت « عه اقاهه نگاه کن چقدر شبیه این مجسمه هه ایییی هار هار هار »
یکم دیگه بادیگارد نگران که داشت سعی میکرد از هالک جداش کنه رو انالیز کرد و گفت « فقط مثل هالک لخت بشی واقعا خود خودش میشی » و سعی کرد دکمه های کت شلوار بادیگارد رو باز کنه که قبل از موفق شدنش بادیگارد بلندش کرد و بردش .
با نا رضایتی لب زد « هییی چته تو واقعا شبیهشیی » بادیگارد عصبی گفت « نمیبینی اینهمه دوربینی که دارن ازت عکس میگیرن رو ؟ باید زود بری خونه ! »
هیونجین کمی به دور و ور نگاه کرد و گفت « عه راست میگی که ، دارن ازم عکس میگیرن » و با بدبختی از بادیگارد جدا شد و سریع دویید سمت تیر برق و داد زد « برای طرفداران عزیز تر از جانم رقص میله میرممم » و بادیگاردی که تقریبا داشت گریه میکرد رو تنها گذاشت و سعی کرد از تیر برق اویزون بشه و-
دیدگاه ها (۱)

ادامه پارت قبلزمان حالهیون«خیلی خوب بسه ، همین بهتره که دیگه...

ابر استی خوش شانس پارت ۵یوری ویو چند روزی از اومدنمون به کره...

پارت ۳به سمت اعضا که دور اونا جمع شده بودن کشتی همچنان ادام...

فیک ابر استی خوش شانس پارت ۲« الان منظورتون چیه که اتاقی به ...

CHERRY BLOSSOM Part 3۲صبح یه نور کمرنگ از پنجره افتاد تو اتا...

چند پارتی ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط