tired of the world p²
کوک : ولی اون مله منه ...... هوا برتون نداره
ویو ا.ت
داشتم به زدنش ادامه میدادم که یهو مدیر مارو جدا کرد دوست داشتم همونجا بگیرم خفش کنم
مدیر : چه خبره اینجا مدرسه ست این چه وضعیتیه ؟!
یونا : آقای مدیر این دختره منو بخاطر هیچی یهو گرفت زیر مشت
ا.ت : تو الان چی گفتی نکنه هنوز ادب نشدی؟
مدیر : ا.ت با این حرفت بهت بیشتر شک میکنم
ا.ت : ببینید آقای مدیر ایشون بدون هیچ دلیلی هنذفری منو پاره کرد حق داشتم همچین کاری کنم...نه؟هوم!؟
مدیر : بخاطر ی هنذفری واقعا ؟ شاهدی هم داری؟
همه ساکت شدن سکوت راهروی مدرسه رو فرا گرفته بود تا اینکه یکی سکوت را شکست
مدیر : خب دوربین هارو چک میکنم
میدونستم من کسیو نداشتم ازم دفاع کنه خودم بودم و ی جسم سرد و روحی غمگین به دفتر مدیر حرکت کردیم از جلوی ی اکیپ پسر رد شدیم میتونستم نگاه های سنگینشون رو هم حس کنم اما خب به من چه برام مهم نی
وارد دفتر مدیر شدیم دوربین رو چک کرد برای هردومون نمره منفی گذاشتن از اونجا بیرون اومدیم
یونا : هه....این بار تونستی فرار کنی اما دفعه بعد حسابتو میرسیم
چیزی نگفتم و فقط چش غره رفتم راهمو کشیدم و به سمت کلاس رفتم میخواستم بشینم که یه نامه بغل جامدادی بود نشستم و اهمیتی بهش ندادم ی نفر داش صدام میزد برگشتم....عاممم...اسم این پسره چی بوددد....آها جونگ کوک بود گفت نامه رو بخون
ویو کوک
این دختر باحاله میخوام اینو به چالش دعوت کنم
کوک : بچه ها این دختره باحالیه میخوام به چالش دعوتش کنم....نظری دارین!؟
جیمین : برو مستقیما بهش بگو
یونگی : آخه این چه حرفیه مگه قراره بره اعتراف کنه بابل ی نامه بنویس و به چالش دعوتش کن.....اوک ؟
جیهوپ : منم با نظر یونگی موافقم
کوک : اوکی پس این کاغذ.....و...اینم خودکار عاممم.....چی بنویسم...آها 《زنگ تفریح بیا به پشت بوم مدرسه کارت دارم 》تاش کردم و گذاشتم کنار جامدادیش اومد ولی بهش اهمیت نداد بهش گفتم بخونش اونم بازش کرد( الان آروم حرف میزنن )
ا.ت : واسه چی
کوک : حالا تو تو بیا
ا.ت : خا
خب خب حمایت کنین پارت های بعد رو بزارم ❤️🩹🩷
ویو ا.ت
داشتم به زدنش ادامه میدادم که یهو مدیر مارو جدا کرد دوست داشتم همونجا بگیرم خفش کنم
مدیر : چه خبره اینجا مدرسه ست این چه وضعیتیه ؟!
یونا : آقای مدیر این دختره منو بخاطر هیچی یهو گرفت زیر مشت
ا.ت : تو الان چی گفتی نکنه هنوز ادب نشدی؟
مدیر : ا.ت با این حرفت بهت بیشتر شک میکنم
ا.ت : ببینید آقای مدیر ایشون بدون هیچ دلیلی هنذفری منو پاره کرد حق داشتم همچین کاری کنم...نه؟هوم!؟
مدیر : بخاطر ی هنذفری واقعا ؟ شاهدی هم داری؟
همه ساکت شدن سکوت راهروی مدرسه رو فرا گرفته بود تا اینکه یکی سکوت را شکست
مدیر : خب دوربین هارو چک میکنم
میدونستم من کسیو نداشتم ازم دفاع کنه خودم بودم و ی جسم سرد و روحی غمگین به دفتر مدیر حرکت کردیم از جلوی ی اکیپ پسر رد شدیم میتونستم نگاه های سنگینشون رو هم حس کنم اما خب به من چه برام مهم نی
وارد دفتر مدیر شدیم دوربین رو چک کرد برای هردومون نمره منفی گذاشتن از اونجا بیرون اومدیم
یونا : هه....این بار تونستی فرار کنی اما دفعه بعد حسابتو میرسیم
چیزی نگفتم و فقط چش غره رفتم راهمو کشیدم و به سمت کلاس رفتم میخواستم بشینم که یه نامه بغل جامدادی بود نشستم و اهمیتی بهش ندادم ی نفر داش صدام میزد برگشتم....عاممم...اسم این پسره چی بوددد....آها جونگ کوک بود گفت نامه رو بخون
ویو کوک
این دختر باحاله میخوام اینو به چالش دعوت کنم
کوک : بچه ها این دختره باحالیه میخوام به چالش دعوتش کنم....نظری دارین!؟
جیمین : برو مستقیما بهش بگو
یونگی : آخه این چه حرفیه مگه قراره بره اعتراف کنه بابل ی نامه بنویس و به چالش دعوتش کن.....اوک ؟
جیهوپ : منم با نظر یونگی موافقم
کوک : اوکی پس این کاغذ.....و...اینم خودکار عاممم.....چی بنویسم...آها 《زنگ تفریح بیا به پشت بوم مدرسه کارت دارم 》تاش کردم و گذاشتم کنار جامدادیش اومد ولی بهش اهمیت نداد بهش گفتم بخونش اونم بازش کرد( الان آروم حرف میزنن )
ا.ت : واسه چی
کوک : حالا تو تو بیا
ا.ت : خا
خب خب حمایت کنین پارت های بعد رو بزارم ❤️🩹🩷
۶.۹k
۱۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.