ادامه پارت 189
ادامه پارت 189
با شنیدن این خبر دوباره بغض کرد دوباره اشک از چشماش روی صورتش ریخت و من کلافه رو بهش گفتم
_عزیز دلم چیزی نیست خودت خوب میدونی من هیچ کاری نکردم درسته هلش دادم اما خودش پاش پیچ خورد و به کابینت خورد نه اینکه من بخوام این کار وبکنم و مطمئنا به هوش میاد منم زود برمیگردم خونه پیش تو دخترمون...
وقتی شنیدم که پسرمون حالش خوبه خیلی خوشحال شدم نگرانش بودم
ایلین با گریه گفت
_ من بچه نمی خوام پسر نمی خوام فقط تو بیا خونه من نمیتونم بدون تو ...
توکه خوب میدونی خوب میدونستم ایلینم بدون من طاقت هیچ چیزی رو نداره اما باید تحمل می کرد تا همه چیز طبق روال خودش پیش بره چون کاری از هیچ کس بر نمیومد.
رو بهش گفتم عزیز دلم همه چیز درست میشه فقط زنگ بزن به وکیلم بگو بیاد اینجا تمام قضیه رو براش توضیح بده همه اتفاقا حضور کیمیا توی خونمون اتفاقی که افتاده همه چیزی بهش بگو به کمکش نیاز داریم .
شک نکن اون خیلی زود من و از این جا میاره بیرون
دستش و گرفته بودم دستبندی که دوره مچ دستم بود و لمس کرد و گفت
_ چرا دستبند زدن بهت مگه قاتلی تو...
سرگرد این بار کلافه گفت
^خانم عزیز این حرفا چیه که می زنید اینا عادیه هر کسی بیاد اینجا حتی یه دعوای کوچک کرده باشه بهش دستبند می زنیم نمیشه که اینکارو نکنیم وگرنه جز روال همیشه هیچ چیز دیگه ای نیست .
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
با شنیدن این خبر دوباره بغض کرد دوباره اشک از چشماش روی صورتش ریخت و من کلافه رو بهش گفتم
_عزیز دلم چیزی نیست خودت خوب میدونی من هیچ کاری نکردم درسته هلش دادم اما خودش پاش پیچ خورد و به کابینت خورد نه اینکه من بخوام این کار وبکنم و مطمئنا به هوش میاد منم زود برمیگردم خونه پیش تو دخترمون...
وقتی شنیدم که پسرمون حالش خوبه خیلی خوشحال شدم نگرانش بودم
ایلین با گریه گفت
_ من بچه نمی خوام پسر نمی خوام فقط تو بیا خونه من نمیتونم بدون تو ...
توکه خوب میدونی خوب میدونستم ایلینم بدون من طاقت هیچ چیزی رو نداره اما باید تحمل می کرد تا همه چیز طبق روال خودش پیش بره چون کاری از هیچ کس بر نمیومد.
رو بهش گفتم عزیز دلم همه چیز درست میشه فقط زنگ بزن به وکیلم بگو بیاد اینجا تمام قضیه رو براش توضیح بده همه اتفاقا حضور کیمیا توی خونمون اتفاقی که افتاده همه چیزی بهش بگو به کمکش نیاز داریم .
شک نکن اون خیلی زود من و از این جا میاره بیرون
دستش و گرفته بودم دستبندی که دوره مچ دستم بود و لمس کرد و گفت
_ چرا دستبند زدن بهت مگه قاتلی تو...
سرگرد این بار کلافه گفت
^خانم عزیز این حرفا چیه که می زنید اینا عادیه هر کسی بیاد اینجا حتی یه دعوای کوچک کرده باشه بهش دستبند می زنیم نمیشه که اینکارو نکنیم وگرنه جز روال همیشه هیچ چیز دیگه ای نیست .
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۵.۷k
۰۷ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.