رویای تو :) پارت ۲۷
رویای تو :) پارت ۲۷
پوشش روی کارتن ها رو کنار دز و برای لحظه ای مردمک های چشماش لرزید و
زمزمه کرد
"خودشه "
به سمت جونگ کوک برگشت .
با دستش اشاره ای به روبروش کرد و تکرار کرد
" خودشه . همونیه که دنبالش بودم "
با صدای دست زدن های آرومی نگاهش رو به پشت سر جونگ کوک داد
" اون کیه ؟ " توی ذهنش از خودش پرسید و بعد از لحظه ای جواب سوالش توی ذهن خودش فریاد زده شد " هوسوک "
- میبینم که پیداشون کردی ..
هوسوک نگاهش به سمت جونگ کوک کشیده شد و سوت ضعیفی زد
به تهیونگ نگاه کرد و گفت
+ معرفی نمیکنی پسر خاله ؟!
جونگ کوک که معلوم بود تعجب کرده تکرار کرد
" پسر خاله ؟!"
و تهیونگ چشماشو روی هم فشرد و زیر لب غرید .
" اون با من نسبتی نداره "
ادامه دارد ...
پوشش روی کارتن ها رو کنار دز و برای لحظه ای مردمک های چشماش لرزید و
زمزمه کرد
"خودشه "
به سمت جونگ کوک برگشت .
با دستش اشاره ای به روبروش کرد و تکرار کرد
" خودشه . همونیه که دنبالش بودم "
با صدای دست زدن های آرومی نگاهش رو به پشت سر جونگ کوک داد
" اون کیه ؟ " توی ذهنش از خودش پرسید و بعد از لحظه ای جواب سوالش توی ذهن خودش فریاد زده شد " هوسوک "
- میبینم که پیداشون کردی ..
هوسوک نگاهش به سمت جونگ کوک کشیده شد و سوت ضعیفی زد
به تهیونگ نگاه کرد و گفت
+ معرفی نمیکنی پسر خاله ؟!
جونگ کوک که معلوم بود تعجب کرده تکرار کرد
" پسر خاله ؟!"
و تهیونگ چشماشو روی هم فشرد و زیر لب غرید .
" اون با من نسبتی نداره "
ادامه دارد ...
۶۶۶
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.