هرچی من بگمه پارت پنجاه
#هرچی_من_بگمه #پارت_پنجاه
از زبون #رویا
داشتم به بدبخت شدن خودم فکر میکردم که در اتاق باز شد چشمام رو بستم و خودم و زدم به خواب تخت بالا و پایین شد میدونستم سعیده از پشت بغلم کرد
لبشو چسبوند به لالهی گوشم و بعد صحبت کرد
سعید:از فردا مال خودم میشی از فردا دیگه کسی نمیتونه تورو داشته باشه
میخواستم دوباره گریه کنم از اینکه دیگه لولو رو ندارم از اینکه دیگه مال اون نیستم
. فردا صبح......
از خواب بیدار شدم
سعید:سلام عشقم بالاخره بیدار شدی؟؟
+سلام😔
سعید: باید یه ساعت دیگه بریم ارایشگاه من میرم تو اماده شو بیا پایین و صبحانه بخور
+باشه
سعید رفت بیرون رفتم دستشویی اومدم بیرون اماده شدم رفتم پایی صبحانه خوردم با زهرا سوار ماشین ارمین شدیم اون ما رو میبرد ارایشگاه
(لباساشونم برداشته بودن)
رسیدیم با لباسا رفتیم داخل
+سلام
ارایشگر:سلام عزیز دلم
با بی حوصلگی نشستم ارایشم کردن و بعد موهامونو درست کردن بهمون کمک کردن لباسامونو پوشیدیم و بعد یه مدت کوتاه با صدای بوق شنلامون رو پوشیدیم و رفتیم بیرون سعید بهم یه دسته گل داد میدونستم زهرا میخواد گریه کنه ولی نکرد رفتیم سمت سالن رسیدیم شنل رو در اوردم رفتم پایین سعید دستم رو گرفت با زهرا و ارمین رفتیم جایگاه خیلی ناراحت بودم حتی پارسا رضا و طاها هم اومده بودن لولو داشت با عصبانیت نگام میکرد بایدم نگاه کنه اون الان باید جای سعید باشه اون باید با من ازدواج کنه
داشتیم میرفتیم که پارسا و رضا اومدن بالا
+چیکار میکنید؟؟😳
پارسا افتاد رو ارمین و رضا هم رو سعید با هم درگیر شدن که سعید کشید عقب و یه اسلحه به سمت لولو گرفت
+نه اینکارو نکن
سعید:دیگه حتی باهام هم ازدواج کنی نمیزارم اون زنده بمونه ماشه رو کشید رضا رفت جلوی گلوله
+نننننننننههههههه(با داد)
رضا:فقط فرار کن رویا
بدون توجه به کسی شروع کردم به دویدن از سالن دویدم بیرون با اون لباس دنباله دار داشتم میدویدم رسیدم به خونهای که با سعید داخلش بودم سریع لباسارو از تنم در اوردم ارایشو پاک کردم و موهامو باز کردم موهای بلندم دوباره رفت تا زانوهام سریع چمدونمو بستم گوشیای که سعید بهم داد رو برداشتم ولی سیمکارتشو گذاشتم صدای در اومد فهمیدم سعیده رفتم در اتاقو قفل کردم با تمام ملحفه ها یه طناب بلند ساختم اینترنتی بلیط به ایران رو گرفتم طنابی که ساخته بودمو از پنجره پرت کردم پایین صدای کوبیدن در اتاقم اومد سعید سعی داشت درو بشکونه
از طناب اروم اروم رفتم پایین رسیدم به زمین سریع ساکو برداشتم و دویدم رسیدم به خیابون یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت فرودگاه
ادامه دارد☺
از زبون #رویا
داشتم به بدبخت شدن خودم فکر میکردم که در اتاق باز شد چشمام رو بستم و خودم و زدم به خواب تخت بالا و پایین شد میدونستم سعیده از پشت بغلم کرد
لبشو چسبوند به لالهی گوشم و بعد صحبت کرد
سعید:از فردا مال خودم میشی از فردا دیگه کسی نمیتونه تورو داشته باشه
میخواستم دوباره گریه کنم از اینکه دیگه لولو رو ندارم از اینکه دیگه مال اون نیستم
. فردا صبح......
از خواب بیدار شدم
سعید:سلام عشقم بالاخره بیدار شدی؟؟
+سلام😔
سعید: باید یه ساعت دیگه بریم ارایشگاه من میرم تو اماده شو بیا پایین و صبحانه بخور
+باشه
سعید رفت بیرون رفتم دستشویی اومدم بیرون اماده شدم رفتم پایی صبحانه خوردم با زهرا سوار ماشین ارمین شدیم اون ما رو میبرد ارایشگاه
(لباساشونم برداشته بودن)
رسیدیم با لباسا رفتیم داخل
+سلام
ارایشگر:سلام عزیز دلم
با بی حوصلگی نشستم ارایشم کردن و بعد موهامونو درست کردن بهمون کمک کردن لباسامونو پوشیدیم و بعد یه مدت کوتاه با صدای بوق شنلامون رو پوشیدیم و رفتیم بیرون سعید بهم یه دسته گل داد میدونستم زهرا میخواد گریه کنه ولی نکرد رفتیم سمت سالن رسیدیم شنل رو در اوردم رفتم پایین سعید دستم رو گرفت با زهرا و ارمین رفتیم جایگاه خیلی ناراحت بودم حتی پارسا رضا و طاها هم اومده بودن لولو داشت با عصبانیت نگام میکرد بایدم نگاه کنه اون الان باید جای سعید باشه اون باید با من ازدواج کنه
داشتیم میرفتیم که پارسا و رضا اومدن بالا
+چیکار میکنید؟؟😳
پارسا افتاد رو ارمین و رضا هم رو سعید با هم درگیر شدن که سعید کشید عقب و یه اسلحه به سمت لولو گرفت
+نه اینکارو نکن
سعید:دیگه حتی باهام هم ازدواج کنی نمیزارم اون زنده بمونه ماشه رو کشید رضا رفت جلوی گلوله
+نننننننننههههههه(با داد)
رضا:فقط فرار کن رویا
بدون توجه به کسی شروع کردم به دویدن از سالن دویدم بیرون با اون لباس دنباله دار داشتم میدویدم رسیدم به خونهای که با سعید داخلش بودم سریع لباسارو از تنم در اوردم ارایشو پاک کردم و موهامو باز کردم موهای بلندم دوباره رفت تا زانوهام سریع چمدونمو بستم گوشیای که سعید بهم داد رو برداشتم ولی سیمکارتشو گذاشتم صدای در اومد فهمیدم سعیده رفتم در اتاقو قفل کردم با تمام ملحفه ها یه طناب بلند ساختم اینترنتی بلیط به ایران رو گرفتم طنابی که ساخته بودمو از پنجره پرت کردم پایین صدای کوبیدن در اتاقم اومد سعید سعی داشت درو بشکونه
از طناب اروم اروم رفتم پایین رسیدم به زمین سریع ساکو برداشتم و دویدم رسیدم به خیابون یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت فرودگاه
ادامه دارد☺
۲.۴k
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.