هرچی من بگمه پارت پنجاه و دوم
#هرچی_من_بگمه #پارت_پنجاه_و_دوم
از زبون #سیلدا
برگشتیم خونه هرگز دلم نمیخواست برای رویا اون اتفاق بیوفته یعنی الان کجاست داره چیکار میکنه؟؟رفتم توی اتاقم داشتم لباسامو در میاوردم سهون اومد تو
سهون:میخوای کمکت کنم؟؟
+ااااااوووووممممم
سهون😕😕😕
+باوش
با کمکش لباسام رو عوض کردم تا اینکه لباسام رو عوض کردم برگشتم سمتش بگم برو از اتاقم بیرون لبهاش و گذشت رو لبهام و مکید بعد یه مدت نفس کم اوردم اروم به سینش مشت کوبیدم اونم ازم جدا شد و پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند
سهون:مگه قبل مهمونی بهت نگفتم نباید با هیچ پسری باشی؟؟
+اره گفتی اما....
سهون:وقتی دوباره و مجددا تنبیه شدی میفهمی یعنی چی یه بار برات کافی نبود پرتم کرد رو تخت و دوباره شروع کرد به بوسیدم
(چون یه بار ازشون +18 نوشتم دیگه نمینویسم خودتون تصور کنید🔞🔞🔞)
از زبون #معصومه
واقعا نگران رویا بودم اخه یدفعهای از سالن فرار کرد حوری و عاطفه و رکسانا و نفس رفتن با رضا بیمارستان منم واقعا حالم بد بود پس نتونستم برم مبینا که بیهوش شد چانی اوردش خونه سهونم گفت سیلدا حق نداره بره اما رویا میخواد چیکار کنه؟؟
سوهو:چرا تو فکری؟؟
-تو کی پیدات شد؟؟
سوهو:همین الان اومدم
-هیچی دارم به رویا قکر میکنم اینکه چقدر خوشبختی میخواست برای خودش اینکه اون چقدر شاده اما الان به همچین سرنوشتی دچار شده
سوهو:نگران نباش من مطمئنم رویا از پس خودش برمیاد
اومد سمتم و بغلم کرد
سوهو:دیگه نگران نشو هرچی باشه هم رویا یه دختره سر سخته
بغلش کردم و توی بغلش به اوج ارامش رسیدم
از زبون #ایناز
+کایا
کای:جانم
+بنظرت سر رویا چه بلایی میاد؟؟لوهان چی میشه؟؟
کای:نمیدونم
+چرا انقد داری به خودت میرسی؟؟
کای:چون فردا کنسرت داریم
+اخه لوهان میتونه با اون وضعیت روحیش اجرا کنه؟؟
کای:اره من میشناسمش هرگز نارحتیش رو به روی خودش نمیاره
+😔😔😔
کای:نبینم عشقم ناراحت باشه
اومد سمتم و بعد بوسهای کوتاه رو لبهام گذاشت خوابوندم روی تخت و کنارم دراز کشید و بعد بغلم کرد
کای:فقط بخواب و به چیزی فکر نکن
+باشه
بعد یه مدت کوتاه خوابم برد😴
ادامه دارد☺️
از زبون #سیلدا
برگشتیم خونه هرگز دلم نمیخواست برای رویا اون اتفاق بیوفته یعنی الان کجاست داره چیکار میکنه؟؟رفتم توی اتاقم داشتم لباسامو در میاوردم سهون اومد تو
سهون:میخوای کمکت کنم؟؟
+ااااااوووووممممم
سهون😕😕😕
+باوش
با کمکش لباسام رو عوض کردم تا اینکه لباسام رو عوض کردم برگشتم سمتش بگم برو از اتاقم بیرون لبهاش و گذشت رو لبهام و مکید بعد یه مدت نفس کم اوردم اروم به سینش مشت کوبیدم اونم ازم جدا شد و پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند
سهون:مگه قبل مهمونی بهت نگفتم نباید با هیچ پسری باشی؟؟
+اره گفتی اما....
سهون:وقتی دوباره و مجددا تنبیه شدی میفهمی یعنی چی یه بار برات کافی نبود پرتم کرد رو تخت و دوباره شروع کرد به بوسیدم
(چون یه بار ازشون +18 نوشتم دیگه نمینویسم خودتون تصور کنید🔞🔞🔞)
از زبون #معصومه
واقعا نگران رویا بودم اخه یدفعهای از سالن فرار کرد حوری و عاطفه و رکسانا و نفس رفتن با رضا بیمارستان منم واقعا حالم بد بود پس نتونستم برم مبینا که بیهوش شد چانی اوردش خونه سهونم گفت سیلدا حق نداره بره اما رویا میخواد چیکار کنه؟؟
سوهو:چرا تو فکری؟؟
-تو کی پیدات شد؟؟
سوهو:همین الان اومدم
-هیچی دارم به رویا قکر میکنم اینکه چقدر خوشبختی میخواست برای خودش اینکه اون چقدر شاده اما الان به همچین سرنوشتی دچار شده
سوهو:نگران نباش من مطمئنم رویا از پس خودش برمیاد
اومد سمتم و بغلم کرد
سوهو:دیگه نگران نشو هرچی باشه هم رویا یه دختره سر سخته
بغلش کردم و توی بغلش به اوج ارامش رسیدم
از زبون #ایناز
+کایا
کای:جانم
+بنظرت سر رویا چه بلایی میاد؟؟لوهان چی میشه؟؟
کای:نمیدونم
+چرا انقد داری به خودت میرسی؟؟
کای:چون فردا کنسرت داریم
+اخه لوهان میتونه با اون وضعیت روحیش اجرا کنه؟؟
کای:اره من میشناسمش هرگز نارحتیش رو به روی خودش نمیاره
+😔😔😔
کای:نبینم عشقم ناراحت باشه
اومد سمتم و بعد بوسهای کوتاه رو لبهام گذاشت خوابوندم روی تخت و کنارم دراز کشید و بعد بغلم کرد
کای:فقط بخواب و به چیزی فکر نکن
+باشه
بعد یه مدت کوتاه خوابم برد😴
ادامه دارد☺️
۱۱.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.