A.vasipour:
A.vasipour:
#پارت۲۴
در حالی که هق هقم فضای ماشین رو پر کرده بود گفتم :این همه دختر چرا گیر دادی به من تو رو خدا بزار برم باور کن به کسی چیزی نمیگم فقط ....
هنوز حرفم تموم نشده بود که مشت ساشا توی دهنم فرود اومد .از شدت ضربه سرم محکم خورد به شیشه. جلوی چشمام سیاه شد. ولی ساشا همچنان با آرامش رانندگی می کرد.
تنها جمله ای که گفت این بود:اگه دوست داری زنده بمونی بهتره خفه بشی.
دیگه تا رسیدن به مقصد نه من حرفی زدم نه ساشا. دردی که توی سرم بود لحظه به لحظه بیشتر میشد.
ساشا جلوی یک خونه ی لوکس ایستاد و چند تا بوق زد. در های خونه توسط نگهبان باز شدند .ساشا بی توجه به نگهبان ها وارد حیاط خونه شد. جلوی ساختمان اصلی نگه داشت. در ماشین رو باز کرد و پیاده شد بعد به سمت من اومد و در طرف منو باز کرد و با سر اشاره کرد برم پایین .
جرات پایین رفتن رو نداشتم. کیفم رو محکم تر بغل کردم تا لرزش دست و پام کم بشه .ساشا که دید هیچ عکس العملی نشون نمی دم، خودش دستم رو گرفت و از ماشین پرتم کرد پایین.
#پارت۲۴
در حالی که هق هقم فضای ماشین رو پر کرده بود گفتم :این همه دختر چرا گیر دادی به من تو رو خدا بزار برم باور کن به کسی چیزی نمیگم فقط ....
هنوز حرفم تموم نشده بود که مشت ساشا توی دهنم فرود اومد .از شدت ضربه سرم محکم خورد به شیشه. جلوی چشمام سیاه شد. ولی ساشا همچنان با آرامش رانندگی می کرد.
تنها جمله ای که گفت این بود:اگه دوست داری زنده بمونی بهتره خفه بشی.
دیگه تا رسیدن به مقصد نه من حرفی زدم نه ساشا. دردی که توی سرم بود لحظه به لحظه بیشتر میشد.
ساشا جلوی یک خونه ی لوکس ایستاد و چند تا بوق زد. در های خونه توسط نگهبان باز شدند .ساشا بی توجه به نگهبان ها وارد حیاط خونه شد. جلوی ساختمان اصلی نگه داشت. در ماشین رو باز کرد و پیاده شد بعد به سمت من اومد و در طرف منو باز کرد و با سر اشاره کرد برم پایین .
جرات پایین رفتن رو نداشتم. کیفم رو محکم تر بغل کردم تا لرزش دست و پام کم بشه .ساشا که دید هیچ عکس العملی نشون نمی دم، خودش دستم رو گرفت و از ماشین پرتم کرد پایین.
۹.۴k
۱۸ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.