A.vasipour:
A.vasipour:
#پارت۲۵
محکم روی زمین افتادم و تا خواستم از جام بلند شم ساشا دستم رو گرفت و روی زمین منو کشید به سمت خونه. جیغ و داد میکردم تا ولم کنه ولی انگار کر بود .از برخورد پوست کمرم با زمین درد طاقت فرسایی توی بدنم میپیچید.
در ورودی رو باز کرد و منو محکم به سمت جلو هل داد که پخش زمین شدم .با عصبانیت از جام بلند شدم و گفتم :چته وحشی داغونم کردی.
با عربده ای که زد روح از تنم رفت :با کی بودی حروم زاده ی عوضی؟
دوباره تمام جراتم رو جمع کردم و با جیغ گفتم: حروم زاده خودتی بیشرف من......
با مشتی که کوبید توی دهنم پرت زمین شدم. ساشا با عصبانیت از موهام گرفت و از زمین بلندم کرد و توی صورتم دادزد :الان یک بیشرفی نشونت میدم تا بفهمی بیشرف کیه.
با ترس و لرز جفت دستام رو روی دستش که موهامو میکشید گذاشتم و گفتم :ولم کن.
ساشا قهقه ای زد و گفت :باشه ولت میکنم
بدون هیچ هشداری موهامو ول کرد که محکم خوردم زمین .درد خیلی بدی توی کمرم پیچید جوری که واسه یک لحظه نفسم گرفت .
ساشا کنارم روی زمین نشست و در حالی که موهامو نوازش میکرد گفت :خوب حالا اگه گفتی وقت چیه؟
سوالی نگاهش کردم که دستش روگذاشت روی گونه ام و با شصتش نوازشم کرد و گفت :وقت اینکه وظیفتو انجام بدی.
با ترس خودم رو روی زمین عقب کشیدم که محکم بازومو گرفت و گفت :کجا؟ اتاق خواب اونوره.
#پارت۲۵
محکم روی زمین افتادم و تا خواستم از جام بلند شم ساشا دستم رو گرفت و روی زمین منو کشید به سمت خونه. جیغ و داد میکردم تا ولم کنه ولی انگار کر بود .از برخورد پوست کمرم با زمین درد طاقت فرسایی توی بدنم میپیچید.
در ورودی رو باز کرد و منو محکم به سمت جلو هل داد که پخش زمین شدم .با عصبانیت از جام بلند شدم و گفتم :چته وحشی داغونم کردی.
با عربده ای که زد روح از تنم رفت :با کی بودی حروم زاده ی عوضی؟
دوباره تمام جراتم رو جمع کردم و با جیغ گفتم: حروم زاده خودتی بیشرف من......
با مشتی که کوبید توی دهنم پرت زمین شدم. ساشا با عصبانیت از موهام گرفت و از زمین بلندم کرد و توی صورتم دادزد :الان یک بیشرفی نشونت میدم تا بفهمی بیشرف کیه.
با ترس و لرز جفت دستام رو روی دستش که موهامو میکشید گذاشتم و گفتم :ولم کن.
ساشا قهقه ای زد و گفت :باشه ولت میکنم
بدون هیچ هشداری موهامو ول کرد که محکم خوردم زمین .درد خیلی بدی توی کمرم پیچید جوری که واسه یک لحظه نفسم گرفت .
ساشا کنارم روی زمین نشست و در حالی که موهامو نوازش میکرد گفت :خوب حالا اگه گفتی وقت چیه؟
سوالی نگاهش کردم که دستش روگذاشت روی گونه ام و با شصتش نوازشم کرد و گفت :وقت اینکه وظیفتو انجام بدی.
با ترس خودم رو روی زمین عقب کشیدم که محکم بازومو گرفت و گفت :کجا؟ اتاق خواب اونوره.
۱۳.۶k
۱۸ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.