اشتباه بزرگی به اسم اعتماد
اشتباه بزرگی به اسم اعتماد
پارت دهم
____________
ویو ا.ت
اون پیرزنه خندید که....
ات:چ،چیشده؟!
@شما بچه ها خبر ندارید انگار نه ؟!
_از چی؟!
@این اردوگاه چند سالی هست متروکه شده
#چ،چی؟! یعنی چی ما اینجا...
@نه نه ...این اردوگاه حدود ده سالی هست که متروکه شده و کسی اینجا نمیاد ...احتمالا اردوگاه شما چند کیلومتر اونور تر هست ...اگر دوباره داخل جنگل بشید میرسید
ات:م،ممنون
@بزارید نقشه رو بهتون بدم ...
اون پیر زنه یه نقشه از تو لباسش در آورد و دست ا.ت داد
@برید سریعتر تا دوباره شب نشده
_م،ممنونم
دوباره وارد جنگل شدن
ات:تهیونگ بیا تو نقشه خوانی بلدی
شروع کردند به راه رفتن
هنوز چند دقیقه نگذشته بود که صدای گرگی از پشتشون اومد
ات برگشت ...
ات:ج،جیمین گرگ ...
همه با ترس برگشتند
گرگه سمتشون حمله کرد که وسط راه افتاد زمین ...
ا.ت نگاهی کرد که با پسری که تیر کمان دستش بود مواجه شد
پسره سمتشون اومد
&شما بچه ها ...اینجا چیکار میکنید؟!
ات:تو خودت هم همسن ما هستی ...
&اینجا چیکار میکنید ؟!
ات:گ،گم شدیم ...تو کی هستی؟!
&من ...مین یونگی ...گفتی گم شدید ؟! حتما برای اردوگاه چان هستید ؟!
_آ،اره ...میشناسی ؟!
&سه سال پیش اردو اومده بودیم و من تو جنگل گم شدم ...مدرسه ای که شما الان داخلش هستید من دانش آموزش بودم و وقتی تو جنگل گم شدم کسی دنبالم نگشت ...پس منم نخواستم برگردم با اینکه راه رو بلد بودم یه کلبه جنگلی بزرگ دارم که خودم بعد از چند بار رفتن به شهر درست کردم و ماشین هم دارم ...بیاید بریم اونجا فعلا
#ب،باشه
سمت کلبه اون پسره یونگی حرکت کردند
ات:کلبه بزرگی داری
&میدونم ...چون آدم پولداری هستم
_پولدار ؟!...پس چرا تو جنگل زندگی میکنی ؟!
&حتما دلیل دارم
ات:دلیل؟؟
&بابا هستند کسایی که دارن جونمو تهدید میکنن...چقدر شما بچه ها رو مخید
#عععع
رو مبل نشستند
&گشنتون نیست ؟!
#چرا گشنمونه
&بزارید براتون غذا درست کنم
بعد از خوردن غذا یونگی بهشون بالشت و پتو داد تا بخوابن که ا.ت آروم در گوش جیمین گفت ...
نظر یادت نره رفیق !!
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#JIMIN
پارت دهم
____________
ویو ا.ت
اون پیرزنه خندید که....
ات:چ،چیشده؟!
@شما بچه ها خبر ندارید انگار نه ؟!
_از چی؟!
@این اردوگاه چند سالی هست متروکه شده
#چ،چی؟! یعنی چی ما اینجا...
@نه نه ...این اردوگاه حدود ده سالی هست که متروکه شده و کسی اینجا نمیاد ...احتمالا اردوگاه شما چند کیلومتر اونور تر هست ...اگر دوباره داخل جنگل بشید میرسید
ات:م،ممنون
@بزارید نقشه رو بهتون بدم ...
اون پیر زنه یه نقشه از تو لباسش در آورد و دست ا.ت داد
@برید سریعتر تا دوباره شب نشده
_م،ممنونم
دوباره وارد جنگل شدن
ات:تهیونگ بیا تو نقشه خوانی بلدی
شروع کردند به راه رفتن
هنوز چند دقیقه نگذشته بود که صدای گرگی از پشتشون اومد
ات برگشت ...
ات:ج،جیمین گرگ ...
همه با ترس برگشتند
گرگه سمتشون حمله کرد که وسط راه افتاد زمین ...
ا.ت نگاهی کرد که با پسری که تیر کمان دستش بود مواجه شد
پسره سمتشون اومد
&شما بچه ها ...اینجا چیکار میکنید؟!
ات:تو خودت هم همسن ما هستی ...
&اینجا چیکار میکنید ؟!
ات:گ،گم شدیم ...تو کی هستی؟!
&من ...مین یونگی ...گفتی گم شدید ؟! حتما برای اردوگاه چان هستید ؟!
_آ،اره ...میشناسی ؟!
&سه سال پیش اردو اومده بودیم و من تو جنگل گم شدم ...مدرسه ای که شما الان داخلش هستید من دانش آموزش بودم و وقتی تو جنگل گم شدم کسی دنبالم نگشت ...پس منم نخواستم برگردم با اینکه راه رو بلد بودم یه کلبه جنگلی بزرگ دارم که خودم بعد از چند بار رفتن به شهر درست کردم و ماشین هم دارم ...بیاید بریم اونجا فعلا
#ب،باشه
سمت کلبه اون پسره یونگی حرکت کردند
ات:کلبه بزرگی داری
&میدونم ...چون آدم پولداری هستم
_پولدار ؟!...پس چرا تو جنگل زندگی میکنی ؟!
&حتما دلیل دارم
ات:دلیل؟؟
&بابا هستند کسایی که دارن جونمو تهدید میکنن...چقدر شما بچه ها رو مخید
#عععع
رو مبل نشستند
&گشنتون نیست ؟!
#چرا گشنمونه
&بزارید براتون غذا درست کنم
بعد از خوردن غذا یونگی بهشون بالشت و پتو داد تا بخوابن که ا.ت آروم در گوش جیمین گفت ...
نظر یادت نره رفیق !!
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#TAEHYUNG#JIMIN
۹.۸k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.