پارت

#پارت49
"فرشید"
+بِینام؟؟ بِینام؟؟؟
بهنام از آشپزخانه داد کشید .
_هاااااا ، چته بگو؟
+بیا اینجا خب ، رفتی اون سر دنیا !من از اینجا هوار بکشم؟
_وقتی جمع کردن میزو میندازی گردن من ، مجبوری از اونجا هوار بکشی .
+خب حالا تو هم ، یه میز جمع کردیا .
اصلا ولش کن ، روزبه میاد جمع میکنه .
بیا یه فکری کنیم من حوصلم سر رفته.
بهنام از خدا خواسته ، میز صبحانه را نصف و نیمه رها کرد وبه سمت سالن رفت.
+فیفا بازی کنیم ؟؟
فرشید کلافه سرش را تکان داد.
_حوصله فیفا هم نیس.
روبه روی فرشید ، دست به کمر ایستاد.
_میخوای واست قِر بدم حوصلت سر نره؟
فرشید با صورت جمع شده نگاهش کرد و گفت :
+نه قربونت بیا برو اونور .
_فیفا ک بازی نمیکنی !
نمیزاری ک قِرم بدم .
پ چیکا کنم؟؟؟
فرشید روی کاناپه چهار زانو زد و کف دست هایش را به هم مالید .
+ببین الان ساعت دهه ، تا موقع ناهار بریم دور دور ، بعدش بریم یه جا ناهار بزنیم ، بعدم بریم تمرین !
چه طور بود ؟؟؟
بهنام با دقت گوش میداد .
باحالت متفکرانه ای گفت :
_حله داداش بریم آماده شیم .
...
فرشید سوت زنان و بهنام پشت سرش درحالی که کلاهش را روی سرش میگذاشت .
از اتاق بیرون آمد .
بهنام در خانه را باز کرد تا آمد پایش را بیرون بزارد .
چیز خیلی مهمی یادش آمد .
هول زده در را بست و به سمت فرشیدچرخید و به در تکیه داد.
فرشید ‌،سوالی نگاهش کرد ؟؟
بهنام لب پایینی اش را جلو آورد ...
سرش را تکان داد و گفت :
_با ماشین من بریم یا تو ؟؟؟
این را که گفت ،
فرشید ضربه محکمی به پیشانی خودش زد و همان جا روی زمین نشست .
+خدا بگم چیکارت کنه روزبه .
بهنام چینی به دماغش داد و
محکم پس کله ی فرشید زد :
_تا تو باشی دیگ کرم نریزی !
حالا پاشو برو مشغول ناهار شو انشالا ساعت دوازده یه غذا سوخته داشته باشیم واسه خوردن .
این را گفت به سمت اتاق رفت که لباس هایش را عوض کند ...

...
دیدگاه ها (۱)

#پارت50"روزبه"وسایلش را با حرص و تند تند از کوله پشتی اش در...

#پارت51وارد ورزشگاه شدند.نگاه عاطفه دور تا دور ورزشگاه چرخید...

#پارت48"فرشید"در اتاق روزبه را آرام بازکرد و داخل رفت .با دی...

#پارت47با صدای زنگ گوشی اش ، سیخ سر جایش نشست .چشم هایش به ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط