دختری بامو های صورتی. پارت 14
دختری بامو های صورتی. پارت 14
دختره: هی دختره.......
پریدم وسط حرفش وگفتم
انیا: ایم تو اینجا چی کار میکنی
*منظور از ایم همون ایمی عمه انیا*
گفت: هه من اینجا جیکار میکنم من معلم جدید ریاضیم
پشمام کلاسای دیگه که معلم داش... اها کلاس ما معلممون اخراج شد چون رشوه گرفته بودو برگه یه دانشاموزو جعل کرده بود
گفتم: اها سلام سنسه
ایمی: خب دیگه لوس نشو انی بیا بریم کلاس
ومارفتیم
خب ایمی با مدیر امدن تا ایمی رو به عنوان معلم جدید معرفی کنن
مدیر: همون طور که درجریانید معلم ریاضیتون اخراج شده وکعلم جدیدتون ایشون هستن
ایمی: سلام به همیگی من ایمی فورجر هستم معلم ریاضی جدیدتون
واو پشمای ملت ریخته بودا انتظارنداشتن فامیلی ایمی فورجر باشه عشق میکنما الان فقط یه عینک افتابی کم دارم
تواین فکرا بودم که یه نفر از ته کلاس گفت
اون یه نفر: شما با انیا فورجر نسبتی دارین
ایمی: اره اون برادر زادمه
بله بازم پشم ریزی
خب همه معرفی شدیمو زنگ خورد ووسایلمو جمع کردم چند روزیه که بکی رفته له یه سفر کاری اجباری ومن الان بی حوصله شدم گفته تاچند ماهی نمیاد
توهمین فکرا بودم که ایمی مچ دستمو گرفت وگفت
ایمی: اهه خونه مجردی گرفتی بیا بریم عشق کنیم ببینم هنوزم میخوای موتر برون...
پریدم وسط حرفش وگفتم
انیا: من همین الانم موتر میرونم وای تو مدرسه نه
دهنش بازموندا
که دامیانو دید وگفت که بیاد اونم اومد وگفت
دامیان: ایمی وکله صورتی وااایییی جرررر
که ایم یکی زد پس کله دامیان هیییی حالم جاامدا
وبهش گفت
ایمی: بیا بریم ایشون خونه مجردی گرفته ـ..
دامیان با یه میدونم خلاصه اش کردورفتیم
........
دختره: هی دختره.......
پریدم وسط حرفش وگفتم
انیا: ایم تو اینجا چی کار میکنی
*منظور از ایم همون ایمی عمه انیا*
گفت: هه من اینجا جیکار میکنم من معلم جدید ریاضیم
پشمام کلاسای دیگه که معلم داش... اها کلاس ما معلممون اخراج شد چون رشوه گرفته بودو برگه یه دانشاموزو جعل کرده بود
گفتم: اها سلام سنسه
ایمی: خب دیگه لوس نشو انی بیا بریم کلاس
ومارفتیم
خب ایمی با مدیر امدن تا ایمی رو به عنوان معلم جدید معرفی کنن
مدیر: همون طور که درجریانید معلم ریاضیتون اخراج شده وکعلم جدیدتون ایشون هستن
ایمی: سلام به همیگی من ایمی فورجر هستم معلم ریاضی جدیدتون
واو پشمای ملت ریخته بودا انتظارنداشتن فامیلی ایمی فورجر باشه عشق میکنما الان فقط یه عینک افتابی کم دارم
تواین فکرا بودم که یه نفر از ته کلاس گفت
اون یه نفر: شما با انیا فورجر نسبتی دارین
ایمی: اره اون برادر زادمه
بله بازم پشم ریزی
خب همه معرفی شدیمو زنگ خورد ووسایلمو جمع کردم چند روزیه که بکی رفته له یه سفر کاری اجباری ومن الان بی حوصله شدم گفته تاچند ماهی نمیاد
توهمین فکرا بودم که ایمی مچ دستمو گرفت وگفت
ایمی: اهه خونه مجردی گرفتی بیا بریم عشق کنیم ببینم هنوزم میخوای موتر برون...
پریدم وسط حرفش وگفتم
انیا: من همین الانم موتر میرونم وای تو مدرسه نه
دهنش بازموندا
که دامیانو دید وگفت که بیاد اونم اومد وگفت
دامیان: ایمی وکله صورتی وااایییی جرررر
که ایم یکی زد پس کله دامیان هیییی حالم جاامدا
وبهش گفت
ایمی: بیا بریم ایشون خونه مجردی گرفته ـ..
دامیان با یه میدونم خلاصه اش کردورفتیم
........
۱.۵k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.