رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
پارت⁹⁹
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
رفتم سمت قرصا.
من:بهترین راه من اینه..
یونگی با اخم اومد سمتم.
یونگی: چیکاررر میکنی؟
من:خودکشی..میخوام برم پیش سوکجین..
و بعد چند تا قرص دراوردم.
یونگی از دستم گرفتش و پرتشون کرد.
من: چیکارررررررررر میکنییییییی..
یونگی: به روناااااا فکرررر کردییییییییی..
رونا..
دخترم..
باباشو از دست داد..منو از دست بده چی..
حالم خراب بود.
حتی نمیتونم بمیرم..
جیغیییییی کشیدمممم و موهامو محکم میکشیدم..
من: بسهههههههههههههههههههه..
یونگی دستام گرفت.
من: ولممممممممممم کننننننننننننننن..ولممم..
نفسم قطع شد..
گوشام هیچی نمیشنید..
چشمام هیچی نمیدید..
قلبم انگار نمیزد..
چه بهتر..
یونگی مدام میزد توی صورتم و اسممو صدا میزد..
کاش بمیرم..کاش زودتر بمیرم..
#یونگی
با ترس بهش زل زدم..
چشماش یه دفعه رفت و دستاش شل شد..
میزدم توی صورتش..
نباید اینجوری میشد.
دکتر و خبر کردم.
گفت سکته خفیفی کرده.
اعصبانی نشستم توی سالن انتظار.
میدونستم جیسو داغون میشه..
همش تقصیر...
کلافه موهامو هی میدادم بالا.
جیهوپ رونا رو اورد..
داشت ذوقش میکرد.
من: جیهوپ، یه وقت با این قیافه نری پیش جیسو؟ اگه ببینتت شک میکنه.
جیهوپ: نه حواسم هست، فقط این جیگرو اوردم.
با لبخند به رونا خیره شدم.
داشت با دستای تپلش بازی میکرد.
من: بدش من.
گرفتمش بغل و یه عالمه بوسش کردم.
من: تو خوشگل کی؟
رونا: مامانی..
لبخند غمگینی زدم.
جیهوپ: حالش چطوره؟
من:داغون.یه بند جیغ میزد. دکتر گفت یه سکته خفیف کرده.
جیهوپ: هییی..اصلا فکر خوبی نبود.ما که میدونستیم حال جیسو اینجوری میشه چرا..
من: برو جیمین و بیار.
جیمینم اومد.
یه خورده با رونا بازی کردیم.
رفتم توی اتاق.
بهوش اومده بود و ساکت به یه جایی خیره بود.
من: بهتری؟
جیسو: حال یه مرده رو نپرس.
رونا رو دادم بغلش.
تا دیدش زد زیر گریه باز.
جیسو:الهی بمیرم..واسه دخترکم..
پارت⁹⁹
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
رفتم سمت قرصا.
من:بهترین راه من اینه..
یونگی با اخم اومد سمتم.
یونگی: چیکاررر میکنی؟
من:خودکشی..میخوام برم پیش سوکجین..
و بعد چند تا قرص دراوردم.
یونگی از دستم گرفتش و پرتشون کرد.
من: چیکارررررررررر میکنییییییی..
یونگی: به روناااااا فکرررر کردییییییییی..
رونا..
دخترم..
باباشو از دست داد..منو از دست بده چی..
حالم خراب بود.
حتی نمیتونم بمیرم..
جیغیییییی کشیدمممم و موهامو محکم میکشیدم..
من: بسهههههههههههههههههههه..
یونگی دستام گرفت.
من: ولممممممممممم کننننننننننننننن..ولممم..
نفسم قطع شد..
گوشام هیچی نمیشنید..
چشمام هیچی نمیدید..
قلبم انگار نمیزد..
چه بهتر..
یونگی مدام میزد توی صورتم و اسممو صدا میزد..
کاش بمیرم..کاش زودتر بمیرم..
#یونگی
با ترس بهش زل زدم..
چشماش یه دفعه رفت و دستاش شل شد..
میزدم توی صورتش..
نباید اینجوری میشد.
دکتر و خبر کردم.
گفت سکته خفیفی کرده.
اعصبانی نشستم توی سالن انتظار.
میدونستم جیسو داغون میشه..
همش تقصیر...
کلافه موهامو هی میدادم بالا.
جیهوپ رونا رو اورد..
داشت ذوقش میکرد.
من: جیهوپ، یه وقت با این قیافه نری پیش جیسو؟ اگه ببینتت شک میکنه.
جیهوپ: نه حواسم هست، فقط این جیگرو اوردم.
با لبخند به رونا خیره شدم.
داشت با دستای تپلش بازی میکرد.
من: بدش من.
گرفتمش بغل و یه عالمه بوسش کردم.
من: تو خوشگل کی؟
رونا: مامانی..
لبخند غمگینی زدم.
جیهوپ: حالش چطوره؟
من:داغون.یه بند جیغ میزد. دکتر گفت یه سکته خفیف کرده.
جیهوپ: هییی..اصلا فکر خوبی نبود.ما که میدونستیم حال جیسو اینجوری میشه چرا..
من: برو جیمین و بیار.
جیمینم اومد.
یه خورده با رونا بازی کردیم.
رفتم توی اتاق.
بهوش اومده بود و ساکت به یه جایی خیره بود.
من: بهتری؟
جیسو: حال یه مرده رو نپرس.
رونا رو دادم بغلش.
تا دیدش زد زیر گریه باز.
جیسو:الهی بمیرم..واسه دخترکم..
۲.۸k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.