رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
پارت⁹⁷
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
(هشدار،امکان سکته در این پارت وجود دارد)
نه نه..
خواستم خودمو برسونم که با صدای انفجار..
ماشین و زدم روی ترمز..
اتیش و دود همه جارو گرفته بود..
اون بنز مشکی دیگه نبودش..
جین من..
رونا زد زیر گریه..
از ماشین پیاده شدم.
پلیسا همه جارو گرفتن.
با لرز چند قدم رفتم جلو..
سوکجین..
سوکجین توی اون ماشین بود..
ساختمونای اون قسمت همه ریختن پایین..
و من خیره به اتیشی که..
سوکجینمو میسوزوند..
اشکام دونه دونه میومدن پایین..
صدای گریه رونا رو نمیشنیدم..
دستمو گرفتم به ماشین.
نفسم قطع شده بود..
وجودم در حال نابودی کامل بود..
خدایا بسه..
چرا من نمیمیرم..
چرا با مرگ عزیزام منو اذیت میکنی..
چرا سوکجینم..
چرا..
جیغ زدم..
تا همه بشنون..تا ببینن منو..
گلوم میسوخت..قلبم میسوخت..تنم میسوخت..
حتما خوابه..
اینم یه خوابه..اره من توی خوابم..
دارم خواب میبینم..
صدای گریه رونا حالمو بدتر میکرد..
دخترکم..
افتادم زمین..جلوی چشمم چیزی جز نابودی نبود..
نه نه..سوکجین نمیتونه تنهام بزاره نه..
بلند شدم و دوییدم سمت جلو..
با لرز دوییدم..
پلیسا جلومو گرفتن.
پلیس: خانم خطرناکه برو عقببببب..
من: ولمممممم کنیننننننننننننن..شوهرررررر مننننن زیرررررر اوارهههععععععهههههههههههههههههه..
پلیس: خانم برو عقب رسیدگی میشه برو.
اروم عقب عقب میرفتم..
یک..
دو..
سه..
و چشام بسته شد..
پارت⁹⁷
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
(هشدار،امکان سکته در این پارت وجود دارد)
نه نه..
خواستم خودمو برسونم که با صدای انفجار..
ماشین و زدم روی ترمز..
اتیش و دود همه جارو گرفته بود..
اون بنز مشکی دیگه نبودش..
جین من..
رونا زد زیر گریه..
از ماشین پیاده شدم.
پلیسا همه جارو گرفتن.
با لرز چند قدم رفتم جلو..
سوکجین..
سوکجین توی اون ماشین بود..
ساختمونای اون قسمت همه ریختن پایین..
و من خیره به اتیشی که..
سوکجینمو میسوزوند..
اشکام دونه دونه میومدن پایین..
صدای گریه رونا رو نمیشنیدم..
دستمو گرفتم به ماشین.
نفسم قطع شده بود..
وجودم در حال نابودی کامل بود..
خدایا بسه..
چرا من نمیمیرم..
چرا با مرگ عزیزام منو اذیت میکنی..
چرا سوکجینم..
چرا..
جیغ زدم..
تا همه بشنون..تا ببینن منو..
گلوم میسوخت..قلبم میسوخت..تنم میسوخت..
حتما خوابه..
اینم یه خوابه..اره من توی خوابم..
دارم خواب میبینم..
صدای گریه رونا حالمو بدتر میکرد..
دخترکم..
افتادم زمین..جلوی چشمم چیزی جز نابودی نبود..
نه نه..سوکجین نمیتونه تنهام بزاره نه..
بلند شدم و دوییدم سمت جلو..
با لرز دوییدم..
پلیسا جلومو گرفتن.
پلیس: خانم خطرناکه برو عقببببب..
من: ولمممممم کنیننننننننننننن..شوهرررررر مننننن زیرررررر اوارهههععععععهههههههههههههههههه..
پلیس: خانم برو عقب رسیدگی میشه برو.
اروم عقب عقب میرفتم..
یک..
دو..
سه..
و چشام بسته شد..
۲.۵k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.