part40

کوک :چطور این موضوع رو تا الان نفهمیدیدم (اخم کرده)
ها جون : زندگی کوتاهه پس من برای خودم بازی میکنم و باعث افتخارم که باندها رو برای رئیس اداره کنم نه؟...سانا شی! (پوزخند)
نامجون :وایسا بینم....!! نکنه دارید از جمعی که جئون بهم ی بار تعریف کرده بود حرف میزنید (مشکوک)
کوک : درسته هیونگ (تفس عمیق )
جیمین : یعنی چی؟
کوک: نگاهی به سانا کردم مستقیم زل زده بود تو چشمم و بعد روشو برگردوند
جین : چی رو مخفی میکنید.. یو... یعنی هاجون چی رو میدونه که ما نمیدونیم و تو نام!
تهیونگ :خیلی پی چیدس!
کوک: بلند شدم و با جدیت تمام گفتم.. اون رئیس سانا جئون هست!
همه شوکه جز یونگی نگام کردت و بعد سانا رو ادامه دادم:
سانا از اواخر سال گذشته از تمام بالا مقام و مسئولین مدرک جمع کرده بود مدرکهایی که تهش مرگ تا تبعید بود برای انتقام از پدر تصمیم گرفتیم پشت
صحنه بسازیم!
برای رسیدن به هدف با مافیاهای قدرت مند هر کشور روسیه ،ایتالیا، آمریکا، مکزیک، اسپانیا ،انگلستان، فرانسه، سوئد ،چین، ژاپن کنار هم جمع کنیم!
توی باندها از همه قوی تر انگلستان یعنی هیونگ بود سر دسته شد ولی هیچ وقت خودشو نشون نداد توسط این باندها تونستیم ترس توی دل همه بندازیم حتی به کشورهایی که باندهاش زیر دست ما بود سازمانی تشکیل دادیم به اسم خشم شب و اولین قانون بعد از مرگ رئیس پخش تمام مدرک هاس توی هر کشور ... دولت بدون مردم پوچه!
دولت یا حکومتی که اتحاد مردم با افشای حقایق نباشه هیچ ارزشی ندارهو الان انگار پدرم حوص جونش رو کرده فقط...
سانا : یک مدرک کافیه تا مردم به جونش تشنه بشن همه یک جا وایساده بودن و گوش میداد با پایان دادن حرف کوک همه تو فکر بودن نگاههای خیره هاجون به شدت معذبم میکرد جدیدا نامجون هم خیره نگام میکرد!
نامجون: پس به خاطر همین روز تولد کوک بجای خشم ترس داشت!
سانا: عاقب نزدیک شدن به خانوادم مساوی با مرگه من خود جنگلم من گم نمیشم ولی برای غربیه ها ترسناكم ! مخصوصا تاریکی هام!

یک هفته بعد
از اون روز یک هفته بعد گذشت سانا هم پیش کوک موند چون نامجون و هاجون اجازه تنها موندن بهش نمیدادن
سانا برای ۲ ماه خودش و کوک از کار کنار کشیدن انگار بازی داشت شروع میشد
از اون روز جئون گم و گور شده بود حتی توی جلسه ها هم حضور نداشت!
کوک: نکنه مدرکی ازمون پیدا کرده؟ که اینقدر مرموز شده و گم و گور شده!
سانا: ممکنه..!( از شر*اب توی دستش نوشید و به ویوی بیرون خیره شد)
هاجون : منظورت چیه؟! (متفکر)
نامجون : انگار مدرک محکمیه( اخم کرده)
کوک: به سانا خیره شدم با پوزخند به بیرون خیره بود خدای من باز چی توی دهنته... از سکوت سانا معلوم بود چیزایی فهمیده !
دیدگاه ها (۲)

part41

استایل همه اون روز+سگا

part39

part38

پارت : ۲۸

ـבو پـآرتـےآ؋ــتـآب گـرבونپآرت : ۱یه قرار بودکایلی از کوک خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط