مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده است شک ک

مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده است. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یک دزد راه میرود و مثل دزدی که میخواهد چیزی را پنهان کند، پچ پچ میکند. آنقدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض کند، نزد قاضی برود و شکایت کند. اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد؛ زنش آن را جابجا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه میرود، حرف میزند و رفتار میکند.
پائولو کوئیلو میگوید: «همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی، معمولا آن چیزی را میبینیم که دوست داریم ببینیم»

شما دیگران را چطور قضاوت می کنید ؟
دیدگاه ها (۵)

حاکمی به مردمش گفت: صادقانه مشکلات را بگویید.حسنک بلند شد و ...

هیچ کسی در جهانارزش این را نداردکه انسان زندگی خود را به خاط...

در ماه رمضان چند جوان، پیر مردی را دیدند که دور از چشم مردم،...

موشی در خانه ی صاحب مزرعه تله موش دید، به مرغ و گوسفند و گاو...

ازمایشگاه سرد

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط