تک پارتی تهیونگ
تک پارتی تهیونگ
بعد از این همه زمانی ک گذشت بالاخره جرعت کرده بودی بری سر خاکش.
دلت میخاست فراموشش کنی اما کنترل تو با احساساتت بود
ساعت نزدیک ۲:۳۰شب بود و تو،تو قبرستون با چشمایی قرمز لابلای قبرا دنبال اسمش میگشتی دوماه گذشته بودو تنها حرفی ک اطرافیانت ازت شنیده بودن متاسفم بود.متاسف بودن بخاطر فروکردن اون چاقو توی قلبش این دوماه کلی بلا سر خودت اوردی اما انگار عزراییل مرگ رو برات منع کرده بود تا تنبیهت کنه
بالاخره با دیدن اسمش بغضت شکست کل قدرتت رو صرف دویدن ب طرف قبرش کردی تنها کاری ک از دستت بر اومد در اغوش گرفتن سنگ سرد بود با این ک سنگ رو بغل کرده بودی اما انگار اروم شدی چقدر ی نفر میتونست خوب باشه ک حتی با در اغوش گرفتن سنگ قبرش اروم میشدی بعد از چند دقیقه لمس چیزی رو روی شونت حس کردی برگشتی تا عامل اون لمس هارو ببینی چیزی ک میدیدی درست بود!؟...
اون اینجا اومده بود بخاطر دیدنت اما فرق بزرگی بین دفعه های قبل بود اون روحش بود حتی روحشم زیبا و جادویی بود لبخند قشنگش هنوز روی لبهاش بود
+چرا مجبورم کردی اون کارو انجام بدم؟من نمیخاستم اون کارو بکنم حالا بی تو چیکار کنم؟
لبخندش پر رنگ تر شد و با دستاش اشک هاتو پاک کرد
_من در هر صورت میمردم بیماری من هر لحظه در حال پیشرفت بود
+چ فرقی داره اگر نمیکشتمت زمان بیشتری پیشم میموندی
_با خودم فکر کردم اگ ب دست فرشته ایی مثل تو روحم ازاد بشه خیلی شیرین تره
چشماتو بستی و سریع حرفتو زدی
+میخام باهات بیام
با چشمای گرد بهت زل زد
_ از حرفت مطمئنی؟ سریع سرتو تکون دادی و چشاتو بستی لب هایی رو روی لب هات حس کردی و بعد جدا شدن روحت از بدنت رو...🕸🖤
#نامجون#جین#شوگا#جیهوپ#جیمین
#تهیونگ#کوک#ارمی
بعد از این همه زمانی ک گذشت بالاخره جرعت کرده بودی بری سر خاکش.
دلت میخاست فراموشش کنی اما کنترل تو با احساساتت بود
ساعت نزدیک ۲:۳۰شب بود و تو،تو قبرستون با چشمایی قرمز لابلای قبرا دنبال اسمش میگشتی دوماه گذشته بودو تنها حرفی ک اطرافیانت ازت شنیده بودن متاسفم بود.متاسف بودن بخاطر فروکردن اون چاقو توی قلبش این دوماه کلی بلا سر خودت اوردی اما انگار عزراییل مرگ رو برات منع کرده بود تا تنبیهت کنه
بالاخره با دیدن اسمش بغضت شکست کل قدرتت رو صرف دویدن ب طرف قبرش کردی تنها کاری ک از دستت بر اومد در اغوش گرفتن سنگ سرد بود با این ک سنگ رو بغل کرده بودی اما انگار اروم شدی چقدر ی نفر میتونست خوب باشه ک حتی با در اغوش گرفتن سنگ قبرش اروم میشدی بعد از چند دقیقه لمس چیزی رو روی شونت حس کردی برگشتی تا عامل اون لمس هارو ببینی چیزی ک میدیدی درست بود!؟...
اون اینجا اومده بود بخاطر دیدنت اما فرق بزرگی بین دفعه های قبل بود اون روحش بود حتی روحشم زیبا و جادویی بود لبخند قشنگش هنوز روی لبهاش بود
+چرا مجبورم کردی اون کارو انجام بدم؟من نمیخاستم اون کارو بکنم حالا بی تو چیکار کنم؟
لبخندش پر رنگ تر شد و با دستاش اشک هاتو پاک کرد
_من در هر صورت میمردم بیماری من هر لحظه در حال پیشرفت بود
+چ فرقی داره اگر نمیکشتمت زمان بیشتری پیشم میموندی
_با خودم فکر کردم اگ ب دست فرشته ایی مثل تو روحم ازاد بشه خیلی شیرین تره
چشماتو بستی و سریع حرفتو زدی
+میخام باهات بیام
با چشمای گرد بهت زل زد
_ از حرفت مطمئنی؟ سریع سرتو تکون دادی و چشاتو بستی لب هایی رو روی لب هات حس کردی و بعد جدا شدن روحت از بدنت رو...🕸🖤
#نامجون#جین#شوگا#جیهوپ#جیمین
#تهیونگ#کوک#ارمی
۴.۶k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.