دیانا خب بچه ها برید آماده شید

دیانا: خب بچه ها برید آماده شید
من رفتم آماده شم بچه ها هم رفتن
یه لباس بنفش و سفید با یه کلاه سفید پوشیدم
بعد از چند دقیقه ارسلان اومد
تق تق تق
ارسلان: میتونم بیام تو؟
دیانا: اره بیا تو
ارسلان: دیانا از انجام این کار مطمئنی؟
دیانا: آره چطور؟!
ارسلان هیچی همینجوری
نیکامیر: بچه هااااااا بیاینننن دیگههه
دیانا: چشونه اونا خودشونو پر پر کردن
ارسلان: میگن بیاین پایین من میرم بعدش تو بیا
دیانا: باش
ارسلان: هرررررر چتونه جر خوردینا
نیکامیر: خب یکساعته اینجا موندیم چرا نمیاین؟
ارسلان: فعلا که اومدم
نیکا: پس دیانا کو دیر شد 🤦
ارسلان: الان میا....
دیانا: بچه ها بچه ها بچه ها بچه ه.....
نیکا: ای مرض چته
دیانا: بابا شایان داره زنگ میزنه
چی کار کنم؟؟!!؟؟!
نیکامیر: خب جواب بده
دیانا: باش
شایان: الو خوشگله کجایی من تو کافه نشستم؟
دیانا: سلام الان میام ببخشید معطل شدی
شایان: نه قربونت منتظرم
ارسلان: یعنی وقتی شایان داشت اینجوری حرف میزد دوس داشتم بکشمش
نیکامیر: اگه ناراحت نمیشید بریم؟!
اردیا: هوففففف بریم بابا اه
بعد از چند مین رسیدن و دیانا رفت پیش شایان و.......



#اردیا
#رمان
#اکیپ_سلاطین
دیدگاه ها (۰)

پیش شایان و بعدش شایان: به خانم خوشگله چطوری عزیزمدیانا: میش...

و ارسلان دستاشو گرفت نیکامیر از فرصت استفاده کردن و دستاشو ب...

نیکا و فریماه💚🤍

نیکا💖

سناریو [درخواستی]وقتی دختر ۱۴ سالتون رو با دوست پسرش میبینین...

پارت ۶تق تق تق(مثلا صدای دره)نامی. کیه(سرد)منم بابا میشم بیا...

من و ملاقات با BTSpart«۱۱»سوسانو : بریم؟من : بدون خدافظی ؟سو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط