وقتی دیر میایی خونه و جونگ کوک عصبی میشه

وقتی دیر میایی خونه و جونگ کوک عصبی میشه

part 2

خب خلاصه یونا رفت تو اتاقش یه دوش گرفت اومد بیرون و موهاشو خشک کرد و شروع کرد یکم آرایش کردن چون میدونستم اگر زیاد آرایش کنه جونگ کوک باز میخواد غر بزنه و بعد از اینکه تموم شد موهاشو از بالا بست و یه یا مشکی پوشیده و امید وار بود که جونگ کوک چیزی مگه برای اینکه شلوارک بود به بوت بلندم پوشیده که زیاد باز نباشه اینجوری فک نکنم گیر میداد و به عطر زدکه دید ساعت چهاره باید سریع می‌رفت چون باید تا هشت خونه بود خب داشت می‌رفت که دید جونگ کوک روز مبل نشسته و داره فیلم میبینن کلی استرس گرفته بود که دعواش نکنه
یونا.ج.جونگ کوک من برم
که جونگ کوک برگشت
کوک.اوووو تیپ زدی خانم یونا
یونا.نه بابا کجا تیپ زدم
کوک.این بوتا و این آرایشو...پوزخند...
یونا.این یونا برای اینه که چون لباسم کوتاهه باز نباشه و اینکه کلا یکم آرایش کردم
کوک..هوفف جونگ کوک کیر نده گیر نده .....
کوک.باشه برو
یونا ویو
گوشام درست شنیدن هوفففف رفتم نشستم رو پاش و بوسیدمش
یونا.مرسی
کوک.اووو خانم جئون خجالتی آفتاب از کدوم طرف در اومده تو کم پیش میاد منو ببوسید..پوزخند...
یونا.اع نه بابا کجا کم پیش میاد همیشه می‌بوسمت
کوک.باشه تو راست میگی حالا پاشو برو و سریع بیا و حواست باشه دیر نکنی
یونا.باشه فعلا
وقتی در خونه رو بستم یه نفس عمیق کشیدم و رفتم سوار ماشین یجی شدم
یجی.اووووو چه دافی شدی
یونا.یجی خفه شو
یجی.چیشد
یونا.هیچی برو
خب خلاصه اینا رفتن بار و نشستن و یجی شروع کرد خوردن
یونا.یجی بسه زیاده روی نکن
یجی.نترس چیزی نمیشه
یونا.هوفففف
یونا هم شروع کردن خوردن اما کم میخورد که یه وقت مست نشه اما دیر شده بود جفتشون مست بودن ولی یونا مست بود اما هوشیاری بود شاید چون هنوز اثر نداشته
فلش بک ساعت ده و سیزده دقیقه
کوک ویو
کلی استرس گرفته بودم نکنه چیزیش شده باشه
یونا ویو
گوشیمو در آوردم با چیزی که دیدم گفتم یونا دیگه روز آخرته جونگ کوک سیو شیش بار زنگ زده بود و بیست تا پیام داده بود
یونا کجایی ساعت هشته
زوباش بیا
بسه دیگه بیا
دارم عصبی میشم یونا تا ده دقیقه دیگه خونه نباشی زندت نمیزارم
ولی این آخرین پیام نبود این آخرین پیام برای ساعت هشت شب بود الان ساعت ده بود
یونا نگرانتم کجاییی
میشه اون گوشیه فاکیتو جواب بدی
پیدات کنم فقط
امشب التماسمو می‌کنی جئون یونا
یونا ویو
کیفمو برداشتم و دست یجی رو گرفتم و نشستم پشت فرمون با نهایت سرعت میرفتم رسیدیم عمارت و به یه بادیگارد گفتم که یجی رو برسونه خونش رفتم و در زدم برقا خاموش بود وای خدایا شکرت الان میرم میخوابم همینطور آروم آروم داشتم میرفتم که یکی صدام کرد
دیدگاه ها (۰)

وقتی دیر میایی خونه و جونگ کوک عصبی میشهکوک.اووو بلاخره تشری...

وقتی دیر میایی خونه و جونگ کوک عصبی میشهlast partیونا ..به ز...

وقتی دیر میایی خونه و جونگ کوک عصبی میشهpart 1زینگ زینگ یونا...

وقتی دیر میایی خونه و جونگ کوک عصبی میشهpart 1 (خب خب من یه ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐عشق مافیاصبح ساعت 10ویو جونگ کوک از تخت اومدم بیرون وا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط