وقتی دیر میایی خونه و جونگ کوک عصبی میشه
وقتی دیر میایی خونه و جونگ کوک عصبی میشه
part 1
زینگ زینگ
یونا.الو
یجی.سلامممم
یونا.چی میخوای باز
جی.وا عشقم تا حالا شده من چیزی بخوام
یونا.اره
یجی.حالا هرچی میگم بریم بار
یونا.نه
یجی.چرااااااا
یونا.چون جونگ کوک میکشتش
یجی.نمیفهمه لطفاً لطفا
یونا.هوففف بزار بهت خبر میدم
یجی.ووی عشق منی خدافظ
یونا ویو.
هوففف حالا چیکار کنم اگه اجازه بگیرم که اصلا نمیزارع بعد دعوامونم میشه اگه یواشکی برم بفهمه میکشتم باید بین بد و بد تر انتخاب کنم و فک میکنم مال من بد تره باشه گفتم بزار شانسمو امتحان کنم رفتم پیش جونگ کوک
یونا.عشقممممممممممم
کوک.جانم چی میخوای
یونا.میگم میشه با یجی.......
کوک.نه
یونا . جونگ کوککککک من هنوز نگفتم
کوک.در هر صورت نه
یونا.حالا بزار بگم شاید گذاشتی
کوک.بگو
یونا.میگم که خب عزیزم الان یجی زنگ زد بهم کلی هم سلام ریوند بعد گفتش که اره حالم خوب نیست و اینا مثل اینکه میونش با تهیونگ بده بعد گفت از کوک اجازه بگیرم بریم چیز
کوک.چیز..جدی..
یونا.چیز دیگه
کوک.چیز؟
یونا.بار
کوک.چی شوخی باحالی بود
یونا.شوخی نکردم
کوک.یونا..جدی و یکم بلند...
یونا.ب.بلعهه
کوک.ساکت شو تا حالا دیدی اجازه بدم بری بار که همچین سوالی میپرسی
یونا.ا.اخه
کوک.اخه چی
یونا.اه جونگ کوک تو نمیزاری آخه هیچ جا برم همش سختگیری میکنی لطفاً حداقل بزار بریم بیرون ها بریم؟
کوک.نه
یونا.گفتم باشه دیگه باز نمیریم میریم بیرون لطفاً...یهو نشستم رو پاهای جونگ کوک کونشو بوسیدم
کوک.خر نمیشم
یهو لباشو بوسیدم
کوک.باشه ولی تا ساعت هشت خونه نباشی وای به حالت
یونا.مرسی عشقم
خب خلاصه یونا زنگ زد گفت که میاد اما نمیخواست بره بیرون میخواست بره بار استرس کل وحودشو گرفته بود چون میدونستم اگر کوچیکترین سوتی بده جونگ کوک سریع با خبر میشه جونگ کوک یونا رو مثل کف دستش میشناخت وقتی دروغ میگفت سریع متوجه میشد و بگم که کوک یکم شک کرده بود اما گفتش که بیخیالش بزار خوش بگزرونه یونا دروغ نمیگه ولی بگم که درسته کوک خیلی عصبیه اما تا حالا با هم رابطه نداشتن چون جونگ کوک میخواست با خواست خود یونا این کار و انجام بده دوست داشت دختر کوچولوش با رضایت خودش باهاش رابطه داشته باشه اما فک میکنید امشب چی میشه.........
part 1
زینگ زینگ
یونا.الو
یجی.سلامممم
یونا.چی میخوای باز
جی.وا عشقم تا حالا شده من چیزی بخوام
یونا.اره
یجی.حالا هرچی میگم بریم بار
یونا.نه
یجی.چرااااااا
یونا.چون جونگ کوک میکشتش
یجی.نمیفهمه لطفاً لطفا
یونا.هوففف بزار بهت خبر میدم
یجی.ووی عشق منی خدافظ
یونا ویو.
هوففف حالا چیکار کنم اگه اجازه بگیرم که اصلا نمیزارع بعد دعوامونم میشه اگه یواشکی برم بفهمه میکشتم باید بین بد و بد تر انتخاب کنم و فک میکنم مال من بد تره باشه گفتم بزار شانسمو امتحان کنم رفتم پیش جونگ کوک
یونا.عشقممممممممممم
کوک.جانم چی میخوای
یونا.میگم میشه با یجی.......
کوک.نه
یونا . جونگ کوککککک من هنوز نگفتم
کوک.در هر صورت نه
یونا.حالا بزار بگم شاید گذاشتی
کوک.بگو
یونا.میگم که خب عزیزم الان یجی زنگ زد بهم کلی هم سلام ریوند بعد گفتش که اره حالم خوب نیست و اینا مثل اینکه میونش با تهیونگ بده بعد گفت از کوک اجازه بگیرم بریم چیز
کوک.چیز..جدی..
یونا.چیز دیگه
کوک.چیز؟
یونا.بار
کوک.چی شوخی باحالی بود
یونا.شوخی نکردم
کوک.یونا..جدی و یکم بلند...
یونا.ب.بلعهه
کوک.ساکت شو تا حالا دیدی اجازه بدم بری بار که همچین سوالی میپرسی
یونا.ا.اخه
کوک.اخه چی
یونا.اه جونگ کوک تو نمیزاری آخه هیچ جا برم همش سختگیری میکنی لطفاً حداقل بزار بریم بیرون ها بریم؟
کوک.نه
یونا.گفتم باشه دیگه باز نمیریم میریم بیرون لطفاً...یهو نشستم رو پاهای جونگ کوک کونشو بوسیدم
کوک.خر نمیشم
یهو لباشو بوسیدم
کوک.باشه ولی تا ساعت هشت خونه نباشی وای به حالت
یونا.مرسی عشقم
خب خلاصه یونا زنگ زد گفت که میاد اما نمیخواست بره بیرون میخواست بره بار استرس کل وحودشو گرفته بود چون میدونستم اگر کوچیکترین سوتی بده جونگ کوک سریع با خبر میشه جونگ کوک یونا رو مثل کف دستش میشناخت وقتی دروغ میگفت سریع متوجه میشد و بگم که کوک یکم شک کرده بود اما گفتش که بیخیالش بزار خوش بگزرونه یونا دروغ نمیگه ولی بگم که درسته کوک خیلی عصبیه اما تا حالا با هم رابطه نداشتن چون جونگ کوک میخواست با خواست خود یونا این کار و انجام بده دوست داشت دختر کوچولوش با رضایت خودش باهاش رابطه داشته باشه اما فک میکنید امشب چی میشه.........
- ۲.۸k
- ۳۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط