وقتی دیر میایی خونه و جونگ کوک عصبی میشه

وقتی دیر میایی خونه و جونگ کوک عصبی میشه
last part
یونا ..به زور از تخت پا شدم ولی به زور راه میرفتم احساس میکردم فلجم خدا رو شکر لباس تنم کرده بود دیشب وگرنه مجبور بودم لخت پا شم همینجوری داشتم گریه میکردم که رفتم طبقه پایین تو آشپز خونه خالم خیلی بد بود مطمئن بودم جونگ کوکم وام می‌کنه منم اینجا دست خورده میموندم دلم میخواست خودمو بکشم رفتم بالا تو حموم جونگ کوک باهام حرف میزد اما حتی یه ذره هم محل بهش نمیدادم رفتم تو حموم تیغو برداشتم اره یونا همین کار و بکن اینم مثل همه کسانی دیگه ولت می‌کنه مثل مامان بابات و داداشت و ابجیت هیچکس دوست ندارم داشتم میزدم که یهو در باز شد
کوک.یونا ببین من نمیخوا......
کوک.چه غلطی داری می‌کنی...عربده....
یونا.ه.هیچی
کوک.رفتم سریع تیغو از روی زمین برداشتم
کوک.چه گوهی داشتی میخوردی ..عربده..
میخواستی خودتو بکشی اره که چی بشه ها چون باهام رابطه داشتی تو که بلاخره مال من میشی حالا زودتر
یونا.ربسی ندارع تا بدون خواست خودم این کار و کردی حالا هم که. اینکار و کردی مثل تمام کسایی که ولم کردن تو هم ولم می‌کنی...داد و گریه...
کوک.تو چی داری میگی ها من چرا باید تو رو ول کنم مگه حرومزادم که بهت دست بزنم و ولت کنم من اگه میخواستم ولت کنم خیلی زود تر این کار و میکردم و منتظر نمیخوندم تا خودت بگی درسته بدون خواست تو بود اما تا الان وایسادم تو دیشب عصبیم کردی اگه نمی‌کردی هنوزم رابطه نداشتم اینو بفهم ....داد...
کوک.میدونستی اگه دیر تر این در فاکی و باز میکردم چی میشد تو پیش خودت چی فکر کردی ها ..عربده.‌‌..
کوک.من بدون تو نمیتونم اینو بفهم
یونا...گریه.‌‌..
کوک...رفتم تو وان و بغلش کردم
کوک.چیشد که فکر کردی دوست ندارم و ولت میکنم ها تو تموم زندگی منی من بدون تو نمیتونم بعد چجوری ولت کنم...بغض..
یونا.یعنی ولم نمیکنی
کوک.هوفف یونا چرا ولت کنم..بغض
یونا.دستامو گذاشتم رو صورتش و شروع کردم به بوسیدنش....
یونا.ببخشید
کوک.لطفا دیگه این کار و نکن
یونا.باشع

پایان

امیدوارم خوشتون بیاد 🙃🎀
دیدگاه ها (۵)

اردوی مدرسه ایپارت 6جونگ کوک هم آماده شده بود و رو تخت نشسته...

وقتی دیر میایی خونه و جونگ کوک عصبی میشهکوک.اووو بلاخره تشری...

وقتی دیر میایی خونه و جونگ کوک عصبی میشهpart 2خب خلاصه یونا ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟗عشق مافیا ویو یونادستام میلرزه. با ترس همراه جونگ کوک ...

ویو یونا :یهو رفتم پایین که پسر عمم دیدم وای خدا این اینجا چ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟒عشق مافیاویو بورام ساعت 8:30 از تخت اومدم بیرون یه دوش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط