Ma veine شاهرگمن

Ma veine : شاهرَگ‌من

داستان ما از جای شروع شد ک بابام رفت تو فرش فروشی محسن کار کنه

ماعده: مامان کی این اقا تعمیرگاه میاد کولر درست کنه پختم از گرما
زهره مامان:گفت بعدظهر میام
ماعده: تا بعدظهر ذوب میشم ک
زهره: من دارم میرم حرم میایی
ماعده: چرا ک نه

با مامانم حاظر شدیم سوار اتوبوس شدیم رفتیم حرم خواهرم تو راه زنگ زد و گفت منم میام تو حرم نشسته بودیم ک خواهرم امد

ماعده: کصخل خانوم امد
حانیه: بی تربیت تو حرم کی حرف زشت میزنه
ماعده: نه تو خوبی
حانیه: امام رضا یک شوهر به خواهر من بده
ماعده: یک شوهر برای من یک عقل برای حانیه
حانیه: ۲ کیلو خنده سفارش دادم الان میارن
ماعده: هاهاهاهاهاها
حانیه: دیروز خاله یک مهمونی گرفته بود خانواده شوهرشو دعوت کرده بود عمه محسن یک پسر داره ۲۵ سالشه مادرش گفته بود ک کامیار گفته زن میخوام به خاله گفت ک دختر سراغ نداری خاله هم گشت گشت رسید به ماعده خانوم حالا من عکسشو بهت نشون میدم نظر بده خوب بود به خاله بگم ک به مامان زنگ بزنه
ماعده:نشون بده بیبینم

حانیه عکس رو بهم نشون داد پسر خوشتیپی بود

حانیه:پسره میکانیکی داره یک خونه یک ماشین هم داره دستشم به دهنش میرسه درکل پسر خوبی از محسن پرسیدم گفت خیلی اقایی
ماعده:نمدونم خوبه(باخجالت)


بعد دوساعت امدیم خونه شب شده بود خبری از بابام نبود به محسن زنگ زدیم گفت ساعت ۶ بعدظهر با عجله رفت خیلی عجله داشت هرچی ام به گوشیش زنگ میزدیم جواب نمداد یک دلهوره افتاده به جونم حسم میگفت ک یک اتفاق بدی افتاده ک حسم درست گفت از بیمارستان زنگ زدن ک اقایی امیر دلاوری با یکی تصادف کرده ما یک تاکسی گرفتیمون رفتیم بیمارستان......
دیدگاه ها (۱۹)

Ma veine : شاهرَگ‌مندیدیم بابامو پلیس ها دستشو بستن رفتیم پی...

Ma veine : شاهرَگ‌منماعده: بابا هرکاری میکنیم رضایت نمیدن چی...

Ma veine : شاهرَگ‌من(زمان حال ۲۰۲۴ پیش روانپزشک) مشاور: خب م...

معجزه من پارت ۵۵ (۱۵سال بعد) النا:هلیا زشته بیا خواستگار ها ...

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

پسر کوچولوی من پارت : ۸ویو ته : بردنش تو ی اتاق رفتم داخل کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط