Ma veine : شاهرَگ من
Ma veine : شاهرَگمن
(زمان حال ۲۰۲۴ پیش روانپزشک)
مشاور: خب ماعده تعریف کن از کجا شروع شد
ماعده: من
(زمان گذشته ۲۰۲۱)
ماعده: من در یک خانواده پولدار به دنیا امدم بابام تاجر فرش بود فرش هایی بابام تو تهران معروف بود اینقدر پول داشتیم ک نمدونستیم با پول هامون چیکار کنیم یک روز بابام با مردی به نام مصطفی ک الان مرده یک شرطی گذاشتن اون موقع بابام داشت به کشور هایی خارجی فرش میداد و از انگلیس یک ادم پولدار معروف میخواست فرش هایی بابامو بخره ولی باید بابام مخشو میزد مصطفی به بابام گفت ک امیر(اسم بابا ماعده امیره) بیا یک شرط بزاریم اگه این انگلیس ها باهات معامله کردن من کل پول هامو فرش هامو میدم اگه معامله نکردن کل فرش هات وکل زندگیت و پول هایی پس اندازتو بده بابام از سر لج بازی قبول کرد بابام دوماه دنبال این انگلیس بود اونا هم قبول کردن ولی سر معامله زدن زیر همچی این خبر رسید به دست مصطفی همه پول هامون گرفت ک هیچ هرچی پس اندازه ک جمع کرده بودیم گرفت ما موندیم یک خونه ۹۰ متری تو پایین شهر تهران تویی ک هفته مصطفی زندگیمون ازمون گرفت ۱ ماه ما تو تهران زندگی کردیم ولی خب بابام افسرده شده بود سکته کرده بود تهران هم ک میدونید همه چیز هاش گرونه ما بعضی شب ها بدون شام میخوابیدم مامانم مشهدی بود به خواهرش ک اسمش زهراست زنگ زد خالم خونش تو مشهد منطقه خوبی بود مشهد هم مثل تهران اینقدر همه چیز هاش گرون نیست خالم گفت بیاین مشهد من براتون یک خونه پیدا میکنم ماهم رفتیم مشهد و خالم برامون یک خونه پیدا کرد،تو همین رفت امد به مشهد خواهرم ک ۲۲ سالش بود با پسر خالم ازدواج کرد پسر خالم یک مغازه فرش فروشی داره دیدیم ک بابامم افسردگی گرفته بابام میفرستادیم جای اون،
(اسم شخصیت اصلی:ماعده"۱۷ ساله)
(اسم مادر ماعده:زهره"۴۰ساله)
(اسم پدر ماعده:امیر"۴۶ساله)
(اسم خواهر ماعده:حانیه:۲۲ساله اسم شوهرشم محسن)
غلط املایی داشت ببخشید
اینم از رمان جدید امیدوارم پارت اول خوب نوشته باشم
(زمان حال ۲۰۲۴ پیش روانپزشک)
مشاور: خب ماعده تعریف کن از کجا شروع شد
ماعده: من
(زمان گذشته ۲۰۲۱)
ماعده: من در یک خانواده پولدار به دنیا امدم بابام تاجر فرش بود فرش هایی بابام تو تهران معروف بود اینقدر پول داشتیم ک نمدونستیم با پول هامون چیکار کنیم یک روز بابام با مردی به نام مصطفی ک الان مرده یک شرطی گذاشتن اون موقع بابام داشت به کشور هایی خارجی فرش میداد و از انگلیس یک ادم پولدار معروف میخواست فرش هایی بابامو بخره ولی باید بابام مخشو میزد مصطفی به بابام گفت ک امیر(اسم بابا ماعده امیره) بیا یک شرط بزاریم اگه این انگلیس ها باهات معامله کردن من کل پول هامو فرش هامو میدم اگه معامله نکردن کل فرش هات وکل زندگیت و پول هایی پس اندازتو بده بابام از سر لج بازی قبول کرد بابام دوماه دنبال این انگلیس بود اونا هم قبول کردن ولی سر معامله زدن زیر همچی این خبر رسید به دست مصطفی همه پول هامون گرفت ک هیچ هرچی پس اندازه ک جمع کرده بودیم گرفت ما موندیم یک خونه ۹۰ متری تو پایین شهر تهران تویی ک هفته مصطفی زندگیمون ازمون گرفت ۱ ماه ما تو تهران زندگی کردیم ولی خب بابام افسرده شده بود سکته کرده بود تهران هم ک میدونید همه چیز هاش گرونه ما بعضی شب ها بدون شام میخوابیدم مامانم مشهدی بود به خواهرش ک اسمش زهراست زنگ زد خالم خونش تو مشهد منطقه خوبی بود مشهد هم مثل تهران اینقدر همه چیز هاش گرون نیست خالم گفت بیاین مشهد من براتون یک خونه پیدا میکنم ماهم رفتیم مشهد و خالم برامون یک خونه پیدا کرد،تو همین رفت امد به مشهد خواهرم ک ۲۲ سالش بود با پسر خالم ازدواج کرد پسر خالم یک مغازه فرش فروشی داره دیدیم ک بابامم افسردگی گرفته بابام میفرستادیم جای اون،
(اسم شخصیت اصلی:ماعده"۱۷ ساله)
(اسم مادر ماعده:زهره"۴۰ساله)
(اسم پدر ماعده:امیر"۴۶ساله)
(اسم خواهر ماعده:حانیه:۲۲ساله اسم شوهرشم محسن)
غلط املایی داشت ببخشید
اینم از رمان جدید امیدوارم پارت اول خوب نوشته باشم
۴۲.۶k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.