رقاص مرگ
پارت ③①
اولین که ببخشید این چند روز نت نداشتم و کلا ایده ای برای ادامه فیک هم نداشتم. امروز دیگه براتون گذاشتم به خاطر تنبلیم معذرت🙏🏻
✓کوک..
(امد تو اتاق)
✓کوک داری چه گوهی میخوری؟
-من؟ من فقط خواب بودم(ریلکس)
✓حالا دیگه باید یه دهاتی رو تحمل کنم؟
_لیا بهتر دهنتو ببیندی😒
✓یاع از وقتی اون زنیکه پاشو گذاشته اون یک ذره اهمیت هم به من نمیدی.. کسی که اینجا زنته منم نه اون!
_خب شاید تغیر کرد تو بشی خدمتکار.
(لیا دیگه نتونست خشمش رو کنترل با چاقوی که روی میز بود☆توی اتاق کوک اینجور وسایل طبیعیه😐☆رو برداشت و به ات حمله کرد اما همون لحظه کوک وارد عمل میشه😂🦸🏻♂️(خب جدی میشم 😐)
به جای ات کوک شونش زخمی میشه و همون لحظه بادیگاردا صدای جیغ میشنون و میان داخل و لیا رو میگیرن؛)
+ارباب ارباب حالتون خوبه (اخه این چه سوالیه؟:/ )
-خوبم اینجور چیزا عادیه(ریلکس)
+ارباب داره خون میاد!!!
✦کوک عزیزم.. وایسا الان زنگ میزنم به دکتر (همون دکتر خانوادگی)
_نمیخواد اجوما.. برو باند و... بیاد.
✦باش پسرم!
_تو بلدی ببیندی؟
+اره یه مدت پرستار بودم.
_اها
(ات زخم کوک رو بست) ☆بله باید بگم کوک از بالا تنه لخت شد ☆
+ارباب من دیگه خوب شدم میتونم برم سراغ کارام؟
_اره.
(اجوما و کوک تنها تو اتاقن)
✦با هانا چه کار کردی؟
_کشتمش (ریلکس)
✦چرا؟
_نمیدونم.
✦کوک هر چقدر هم که لیا رو دوست نداشته باشی اون زنته و تو باید با اون خوب رفتار کنی!
_اجوما میدونی که اون دوست دخترم رو کشت(اسمش رو یادم رفته😐😂)
✦اون کار پدرش بود.
_من.. جدیدا به ات.. خب چیزه.. حس پیدا کردم.
✓چشمم روشن!
(پشت در گوش ایستاده بود)
_لیا!؟
✓کوک از این به بعد جهنمی برات میسازم که به گـ..و..ه خوردن بیوفتی (البته اینجا لیا داره خیلی گوه میخوره 😐)
_وقتی اینجا هستی جهنمه عزیزم😏
✓خودت و اون هـ. ر. ز. ه رو با هم نابود میکنم، میخوام ازت طلاق بگیرم.
_چه سوپرایز خوبی عزیزم 😏😂
✓کوفت مرتیـ..که خر
(از عمارت خارج شد)
_(میره بیرون و رو کاناپه دراز میکشه و..
_ات.. ات!؟
+بله ارباب؟
_بیا اینجا.
(امد)
_بیا بغلم
+چی؟
_ات میدونی خوشم نمیاد یه چیز رو دوبار بگم!
+بله میدونم
پارت③①🍓
بوس بوس 😁👋🏻
اولین که ببخشید این چند روز نت نداشتم و کلا ایده ای برای ادامه فیک هم نداشتم. امروز دیگه براتون گذاشتم به خاطر تنبلیم معذرت🙏🏻
✓کوک..
(امد تو اتاق)
✓کوک داری چه گوهی میخوری؟
-من؟ من فقط خواب بودم(ریلکس)
✓حالا دیگه باید یه دهاتی رو تحمل کنم؟
_لیا بهتر دهنتو ببیندی😒
✓یاع از وقتی اون زنیکه پاشو گذاشته اون یک ذره اهمیت هم به من نمیدی.. کسی که اینجا زنته منم نه اون!
_خب شاید تغیر کرد تو بشی خدمتکار.
(لیا دیگه نتونست خشمش رو کنترل با چاقوی که روی میز بود☆توی اتاق کوک اینجور وسایل طبیعیه😐☆رو برداشت و به ات حمله کرد اما همون لحظه کوک وارد عمل میشه😂🦸🏻♂️(خب جدی میشم 😐)
به جای ات کوک شونش زخمی میشه و همون لحظه بادیگاردا صدای جیغ میشنون و میان داخل و لیا رو میگیرن؛)
+ارباب ارباب حالتون خوبه (اخه این چه سوالیه؟:/ )
-خوبم اینجور چیزا عادیه(ریلکس)
+ارباب داره خون میاد!!!
✦کوک عزیزم.. وایسا الان زنگ میزنم به دکتر (همون دکتر خانوادگی)
_نمیخواد اجوما.. برو باند و... بیاد.
✦باش پسرم!
_تو بلدی ببیندی؟
+اره یه مدت پرستار بودم.
_اها
(ات زخم کوک رو بست) ☆بله باید بگم کوک از بالا تنه لخت شد ☆
+ارباب من دیگه خوب شدم میتونم برم سراغ کارام؟
_اره.
(اجوما و کوک تنها تو اتاقن)
✦با هانا چه کار کردی؟
_کشتمش (ریلکس)
✦چرا؟
_نمیدونم.
✦کوک هر چقدر هم که لیا رو دوست نداشته باشی اون زنته و تو باید با اون خوب رفتار کنی!
_اجوما میدونی که اون دوست دخترم رو کشت(اسمش رو یادم رفته😐😂)
✦اون کار پدرش بود.
_من.. جدیدا به ات.. خب چیزه.. حس پیدا کردم.
✓چشمم روشن!
(پشت در گوش ایستاده بود)
_لیا!؟
✓کوک از این به بعد جهنمی برات میسازم که به گـ..و..ه خوردن بیوفتی (البته اینجا لیا داره خیلی گوه میخوره 😐)
_وقتی اینجا هستی جهنمه عزیزم😏
✓خودت و اون هـ. ر. ز. ه رو با هم نابود میکنم، میخوام ازت طلاق بگیرم.
_چه سوپرایز خوبی عزیزم 😏😂
✓کوفت مرتیـ..که خر
(از عمارت خارج شد)
_(میره بیرون و رو کاناپه دراز میکشه و..
_ات.. ات!؟
+بله ارباب؟
_بیا اینجا.
(امد)
_بیا بغلم
+چی؟
_ات میدونی خوشم نمیاد یه چیز رو دوبار بگم!
+بله میدونم
پارت③①🍓
بوس بوس 😁👋🏻
۸.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.