باتعجب بامامان نگاکرد
باتعجب بامامان نگاکرد
گوریل:شماکه اصن قهوه بلدنبودی
مامان:هنوزم نیستم.کاره من نیس
باتعجبه بیشترتوفکررفت.
بیشعوروببینایه لحظه ام فک نمیکنه که من درس کرده باشم
من:چیزه غیرممکنی نیس که نتونم
گوریل:باشدت گردنشوبه سمتم برگردوند ایشالله شکسته باشه
توووووووو
من:باکلی غروربله
گوریل:ازتوبعیده خیلیییی
من:چرامگه تاحالادیدی که من کاری انجام میدم یانه
گوریل:کسی که آب داغوبجاچایی بیاره نمیتونه همچین قهوه ایی درس کنه
خخخخ راس میگه من همیشه چاییروخیلی خیلی کمرنگ ریختم خب خیلی سخته آدم گیج میشه که چقدچایی بریزه چقدآب داغ یاخیلی پررنگ میشه یاخیلی کمرنگ چون که پررنگش اصن قابله خوردن نبودتصمیم گرفتم کمرنگ بریزم واینگونه شدکه آن گونه شد
من:اون فرق داره اون خیلی سخت ترازاینه
مامان:الناجان ولی قهوه سخترازچایی ها
من:برامن این آسون تره
گوریل:زیرزبون ملوم شدکلاناتعادله
من:چپ چپ نگاش کردم ناتعادل خودتی
گوریل:ملومه باتمسخر
من:خیلی
اون منظورش تیکه به من بودولی هنوخیلی جوجه ایی خرمالو
فریبا:الناناراحت نشیاولی آقاامیرعلی یه جورایم راس میگه هااا چطوری انقدخوب قهوه درس میکنی
یه چپ چپ نگاش کردموگفتم:دوران کنکورخیلی براخودم قهوه درس میکردم تاخوابم نبره خلاصه انقددرس کردم تااینطوری قلقش اومددستم
مامان:من که ازاولم نتونستم خوب درستش کنم همیشه یاسرمیرفت یاته میگرف
فریبا:حالاهی بگیدکنکوربده
گوریل:حالابااین همه قهوه درس کردنوخوردن رتبت چن شد
من:به شمامربوط نمیشه
گوریل:پس خیلی بالابوده
من:بازم به شمامربوط نمیشه
گوریل:اووووویس
من: ضایع شدیم سوت بزنیم
گوریل:بسوزه پدره تجربه
خواستم جوابشوبدم که
مامان:عهههههه ساکت شیددیگه چه خبرتونه مثه موشوگربه اوفتادید بع جونه هم الان بایدمثه عاشقاجیک جیک کنیدواسه هم
من:بایه پوزخند زیبابودوفنجوناروجمع کردم
فنجوناروشستم داشتم دستاموخشک میکردم که صدایه زنگه دراومدفریباخواس پاشه که گفتم بشین من بازمیکنم وبه طرفه دررفتم دروبازکردم بابابود
اومدتوازصورتش بوسیدم:سلام باباجون خسته نباشیدخوش اومدید
بوسه ای رویه موهام زد:مرسی باباوبایه سلام به طرفه بقیه رف
به طرفه آشـزخونه رفتم قهوه ریختموبه طرفش رفتم
من:بفرمایید بالبختدی که رویه لبام بود
بابا:این قهوه ایه که میتونه همه خستگیموازتنم دربیاره
من:نوش جان
ورویه مبله یه نفره نشستم
بعدازکمی خوش وبش وخاطرات باباومامانفریباگف:من دیگه پاشم شاموآماده کنم وبلندشد
من:امروزمنم بهت کمک میکنم واینکه خودمم یادبگیرم
ناخودآگاه به گوریل نگاه کردم که داش بایه لبخنده رضایت نگام میکرد سرموبه نشانه چیه تکون دادموبه طرفه آشپزخونه رفتم
فریبا:خب امروزمیخوام فسنجون درس کنم
من:باذوق دستاموبهم کوبیدم وااای من عاشقه فسنجونم
فریبا:خنده بلندی ازسردادتوعاشقه کدوم غذانیستی
من:سرموخاروندم وذوقم خابیدراس میگفتاپس دلیلیم واسه وق کردن نداش
فریبا:دوباره بلندبلندخندیدخب بخاطره اینکه هم به من کمک کنی هم یادبگیری من وایمیسم کنارت وبهت میگم که چیکارکنی
من:برایه شروع زیادی نیس
فریباچپ چپ نگام کردوقابلمه روداددستم.
خیلی ذوق کرده بودم فریبامیگفتومنم انجام میدادم بااینکه خیلیم خراب کاری کردم وفریباروحرص دادم ولی برام خیلی شیرین بودجایه حساسش بودچون میخاستم چشمی ربه اناروبریزم چون فریباگف اگه اینطورچیزارومن بهت بگم هیچ وقت یادنمیگیری بایدخودت باتوجه به تعدادبفهمی چقدلازمه من باتمام دقت داشتم قاشقوپروخالی میکردم که صدایه پخخخ گفتن همانا وقاشقوپرت کردن به طرفه صداهمانازودبرگشتم تاببینم قاشق کجاخوردکه قیافه پرازربیه گوریلودیدم بعدکه مغزم اروردادچی شده شروع کردم به بلندبلندخندیدن دیگه دستمورودلم گذاشته بودوخم شده بودرودستمومیخندیدم خیلی قیافش جالب شده بود پوکرمانندشده بود که یه تیکه ازصورتش پرازرب بودوقتیم به این فک میکردم که میخواسته منوبترسونه والان به این روزاوفتاده بیشترخندم میگرف بعدازپنج دقیقه ایی کم کم خندم کمترشدوبالبخندبهش زل زدم هنوزهمون طوری بود
من:اگه ازمن میشنوی بروصورتتوبشورتا
یهویه فکری زدبه ذهنم وادامه حرفمونزدم ودویدم بع طرفه گوشیم که رواپن بودسریع برگشتمومیتونم بگم بیستاباهاش سلفی گرفتم
گوریل:تموم شد
من:نه دوتادیگه بندازم بعد
گوریل:خیلی پرویی وراهشوکشیدورف
من:بی جنبه
وبه طرفع گازرفتموزیرشوکه فریباخاموش کرده بودروشن کردم ولطریه ربوگرفتم دستموبایه خب ادامه بدیم دوباره دقیق شدم
گوریل:شماکه اصن قهوه بلدنبودی
مامان:هنوزم نیستم.کاره من نیس
باتعجبه بیشترتوفکررفت.
بیشعوروببینایه لحظه ام فک نمیکنه که من درس کرده باشم
من:چیزه غیرممکنی نیس که نتونم
گوریل:باشدت گردنشوبه سمتم برگردوند ایشالله شکسته باشه
توووووووو
من:باکلی غروربله
گوریل:ازتوبعیده خیلیییی
من:چرامگه تاحالادیدی که من کاری انجام میدم یانه
گوریل:کسی که آب داغوبجاچایی بیاره نمیتونه همچین قهوه ایی درس کنه
خخخخ راس میگه من همیشه چاییروخیلی خیلی کمرنگ ریختم خب خیلی سخته آدم گیج میشه که چقدچایی بریزه چقدآب داغ یاخیلی پررنگ میشه یاخیلی کمرنگ چون که پررنگش اصن قابله خوردن نبودتصمیم گرفتم کمرنگ بریزم واینگونه شدکه آن گونه شد
من:اون فرق داره اون خیلی سخت ترازاینه
مامان:الناجان ولی قهوه سخترازچایی ها
من:برامن این آسون تره
گوریل:زیرزبون ملوم شدکلاناتعادله
من:چپ چپ نگاش کردم ناتعادل خودتی
گوریل:ملومه باتمسخر
من:خیلی
اون منظورش تیکه به من بودولی هنوخیلی جوجه ایی خرمالو
فریبا:الناناراحت نشیاولی آقاامیرعلی یه جورایم راس میگه هااا چطوری انقدخوب قهوه درس میکنی
یه چپ چپ نگاش کردموگفتم:دوران کنکورخیلی براخودم قهوه درس میکردم تاخوابم نبره خلاصه انقددرس کردم تااینطوری قلقش اومددستم
مامان:من که ازاولم نتونستم خوب درستش کنم همیشه یاسرمیرفت یاته میگرف
فریبا:حالاهی بگیدکنکوربده
گوریل:حالابااین همه قهوه درس کردنوخوردن رتبت چن شد
من:به شمامربوط نمیشه
گوریل:پس خیلی بالابوده
من:بازم به شمامربوط نمیشه
گوریل:اووووویس
من: ضایع شدیم سوت بزنیم
گوریل:بسوزه پدره تجربه
خواستم جوابشوبدم که
مامان:عهههههه ساکت شیددیگه چه خبرتونه مثه موشوگربه اوفتادید بع جونه هم الان بایدمثه عاشقاجیک جیک کنیدواسه هم
من:بایه پوزخند زیبابودوفنجوناروجمع کردم
فنجوناروشستم داشتم دستاموخشک میکردم که صدایه زنگه دراومدفریباخواس پاشه که گفتم بشین من بازمیکنم وبه طرفه دررفتم دروبازکردم بابابود
اومدتوازصورتش بوسیدم:سلام باباجون خسته نباشیدخوش اومدید
بوسه ای رویه موهام زد:مرسی باباوبایه سلام به طرفه بقیه رف
به طرفه آشـزخونه رفتم قهوه ریختموبه طرفش رفتم
من:بفرمایید بالبختدی که رویه لبام بود
بابا:این قهوه ایه که میتونه همه خستگیموازتنم دربیاره
من:نوش جان
ورویه مبله یه نفره نشستم
بعدازکمی خوش وبش وخاطرات باباومامانفریباگف:من دیگه پاشم شاموآماده کنم وبلندشد
من:امروزمنم بهت کمک میکنم واینکه خودمم یادبگیرم
ناخودآگاه به گوریل نگاه کردم که داش بایه لبخنده رضایت نگام میکرد سرموبه نشانه چیه تکون دادموبه طرفه آشپزخونه رفتم
فریبا:خب امروزمیخوام فسنجون درس کنم
من:باذوق دستاموبهم کوبیدم وااای من عاشقه فسنجونم
فریبا:خنده بلندی ازسردادتوعاشقه کدوم غذانیستی
من:سرموخاروندم وذوقم خابیدراس میگفتاپس دلیلیم واسه وق کردن نداش
فریبا:دوباره بلندبلندخندیدخب بخاطره اینکه هم به من کمک کنی هم یادبگیری من وایمیسم کنارت وبهت میگم که چیکارکنی
من:برایه شروع زیادی نیس
فریباچپ چپ نگام کردوقابلمه روداددستم.
خیلی ذوق کرده بودم فریبامیگفتومنم انجام میدادم بااینکه خیلیم خراب کاری کردم وفریباروحرص دادم ولی برام خیلی شیرین بودجایه حساسش بودچون میخاستم چشمی ربه اناروبریزم چون فریباگف اگه اینطورچیزارومن بهت بگم هیچ وقت یادنمیگیری بایدخودت باتوجه به تعدادبفهمی چقدلازمه من باتمام دقت داشتم قاشقوپروخالی میکردم که صدایه پخخخ گفتن همانا وقاشقوپرت کردن به طرفه صداهمانازودبرگشتم تاببینم قاشق کجاخوردکه قیافه پرازربیه گوریلودیدم بعدکه مغزم اروردادچی شده شروع کردم به بلندبلندخندیدن دیگه دستمورودلم گذاشته بودوخم شده بودرودستمومیخندیدم خیلی قیافش جالب شده بود پوکرمانندشده بود که یه تیکه ازصورتش پرازرب بودوقتیم به این فک میکردم که میخواسته منوبترسونه والان به این روزاوفتاده بیشترخندم میگرف بعدازپنج دقیقه ایی کم کم خندم کمترشدوبالبخندبهش زل زدم هنوزهمون طوری بود
من:اگه ازمن میشنوی بروصورتتوبشورتا
یهویه فکری زدبه ذهنم وادامه حرفمونزدم ودویدم بع طرفه گوشیم که رواپن بودسریع برگشتمومیتونم بگم بیستاباهاش سلفی گرفتم
گوریل:تموم شد
من:نه دوتادیگه بندازم بعد
گوریل:خیلی پرویی وراهشوکشیدورف
من:بی جنبه
وبه طرفع گازرفتموزیرشوکه فریباخاموش کرده بودروشن کردم ولطریه ربوگرفتم دستموبایه خب ادامه بدیم دوباره دقیق شدم
- ۳.۱k
- ۱۹ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط