part (29) 🫂🖇🔮
part (29) 🫂🖇🔮
یونا:کیکه دیشب با اجوما پختمش میخواستم سوپرایزت کنم ولی نشد حالا ببرش اونجا بخور
ته:چشم مرسی
یونا:بابای
ته:/
اومدم شرکت
لیا(لنا نه لیا نبود اسم دارم)
لیا:سلام جناب رئیس خوش اومدین
ته:ممنون:/رفت تو اتاقش درشم بست
لیا:ایششششش نیگاش کن چندش اصن به ادم نگاه نمیکنه😒
ته:/داشتم پرونده هارو برسی میکردم که در و زدن :بله؟؟
لیا:منم قربان
ته:بیا تو
لیا:بفرمایید قهوتون
ته:ممنون میتونی بری
لیا:مرتیکه ی...*زیر لب*
ته:چیزی گفتین؟؟
لیا:نه نه هیچی
ته:خب بفرمایید
لیا:چشم..راستی اقای کیم برادرتون،باهاتون کار دارن
ته:ممنون الان میرم :/قهوه مو خوردم خواستم بلند بشم که سرف گیج رفت حالم بد شد ولی توجهی نکردم بعد ی دیقه بلند شدم رفتم پیش نامجون
:/
ته:بله داداش کارم داشتی؟؟
نامی:عاره بیا بشین
ته:خب؟
نامی:به این قرار دادا ی نگاه بنداز ی مشکلی هست
ته:یعنی چی؟؟
نامی:اینجارو ببین ما با شرکت *** قراراد بستیم اما قیمت رو نگاه کن خیلی کمه چرا اینطوریه؟؟من من نگفتم دقت کن؟؟
ته:ولی من که درست زدم قیمت رو؟؟
نامی:ببین ته سری برو درستش کن وگرنه بدبختمون میکنی
ته:خب به من جه؟؟*داد*میخواستی خودت بری قرارداد رو ببندی
نامی:حالا چیشده مگه میگم برو درستش کن
ته:اصلا به من چه خودت درستش کن من رفتم
نامی:وایس....*ته دور مهکم کوبید*
نامی:معلوم نی چشه
ته:/
میخواستم برم اتاقم:
خانم لیا برام ی قهوه بیار
لیا:چشم*پوزخند*
ته:/قهومو اورد خوردم نمیدونم چرا عصبی ار شدم دلم میخواست یکی رو کتک بزم
یونا:/دلم برای ته تنگ شده بود گفتم که بهش زنگ بزنم
یونا:الو؟؟
ته:بله؟؟
یونا:خوبی؟؟
ته:کارتو بگو؟
یونا:هیچی میخواستم حالتو بپرسم
ته:خوبم سوال بعدی؟؟*عصبی*
یونا:هی...هیچی کاری نداری خدافس
تهیونگ حتی خداحافظی هم نکرد و تلفن و قط کرد معلون نبود چشه
پرش زمانی به داخل خونه:/
ته:اعصابم داغون بود اومدم خونه
یونا:عشقم اومدی؟؟
ته:مگه نمیبینی؟؟*سرد*
یونا:چیزی شده؟؟
ته:ولم کن سر به سرم نزار یونا وگرنه ی کاری دستت میدم که خودمم پشیمونن میشم
یونا:مثلا میخوای چیکار کنی؟؟دوروزه میای حالت سر جاش نیست بهم نمیگی که با هم حرف بزنیم پس من اینجا چیکارم؟؟*داد و عربده*و چیکککککککک*مثلا صدای زدن*
چییییی؟؟اون اون منو زد ..اون..
یونا:دستت درد نکنه اگه ناراضی که بمونم چرا اینجوری میکنی؟؟بگو برم*گریه*
ته:عاره برو برو برو که دیگه نبینمت نمیخوام ..
یونا:باش میرم ولی اگه خواستی بیای دنبالم اگه پیدام نکردی ...
ته:تو برو دنبالت نمیام
یونا با چشمای اشکی رفت اتاقشون که وسایلشو جمع کنه
یونا داشت میرفت؟؟برای همیشه؟؟چرا اینطوری شد؟؟به نظرتون دوباره چ کار اشتباهی انجام داده بود که باید اینجوری میشد؟؟؟
یونا:کیکه دیشب با اجوما پختمش میخواستم سوپرایزت کنم ولی نشد حالا ببرش اونجا بخور
ته:چشم مرسی
یونا:بابای
ته:/
اومدم شرکت
لیا(لنا نه لیا نبود اسم دارم)
لیا:سلام جناب رئیس خوش اومدین
ته:ممنون:/رفت تو اتاقش درشم بست
لیا:ایششششش نیگاش کن چندش اصن به ادم نگاه نمیکنه😒
ته:/داشتم پرونده هارو برسی میکردم که در و زدن :بله؟؟
لیا:منم قربان
ته:بیا تو
لیا:بفرمایید قهوتون
ته:ممنون میتونی بری
لیا:مرتیکه ی...*زیر لب*
ته:چیزی گفتین؟؟
لیا:نه نه هیچی
ته:خب بفرمایید
لیا:چشم..راستی اقای کیم برادرتون،باهاتون کار دارن
ته:ممنون الان میرم :/قهوه مو خوردم خواستم بلند بشم که سرف گیج رفت حالم بد شد ولی توجهی نکردم بعد ی دیقه بلند شدم رفتم پیش نامجون
:/
ته:بله داداش کارم داشتی؟؟
نامی:عاره بیا بشین
ته:خب؟
نامی:به این قرار دادا ی نگاه بنداز ی مشکلی هست
ته:یعنی چی؟؟
نامی:اینجارو ببین ما با شرکت *** قراراد بستیم اما قیمت رو نگاه کن خیلی کمه چرا اینطوریه؟؟من من نگفتم دقت کن؟؟
ته:ولی من که درست زدم قیمت رو؟؟
نامی:ببین ته سری برو درستش کن وگرنه بدبختمون میکنی
ته:خب به من جه؟؟*داد*میخواستی خودت بری قرارداد رو ببندی
نامی:حالا چیشده مگه میگم برو درستش کن
ته:اصلا به من چه خودت درستش کن من رفتم
نامی:وایس....*ته دور مهکم کوبید*
نامی:معلوم نی چشه
ته:/
میخواستم برم اتاقم:
خانم لیا برام ی قهوه بیار
لیا:چشم*پوزخند*
ته:/قهومو اورد خوردم نمیدونم چرا عصبی ار شدم دلم میخواست یکی رو کتک بزم
یونا:/دلم برای ته تنگ شده بود گفتم که بهش زنگ بزنم
یونا:الو؟؟
ته:بله؟؟
یونا:خوبی؟؟
ته:کارتو بگو؟
یونا:هیچی میخواستم حالتو بپرسم
ته:خوبم سوال بعدی؟؟*عصبی*
یونا:هی...هیچی کاری نداری خدافس
تهیونگ حتی خداحافظی هم نکرد و تلفن و قط کرد معلون نبود چشه
پرش زمانی به داخل خونه:/
ته:اعصابم داغون بود اومدم خونه
یونا:عشقم اومدی؟؟
ته:مگه نمیبینی؟؟*سرد*
یونا:چیزی شده؟؟
ته:ولم کن سر به سرم نزار یونا وگرنه ی کاری دستت میدم که خودمم پشیمونن میشم
یونا:مثلا میخوای چیکار کنی؟؟دوروزه میای حالت سر جاش نیست بهم نمیگی که با هم حرف بزنیم پس من اینجا چیکارم؟؟*داد و عربده*و چیکککککککک*مثلا صدای زدن*
چییییی؟؟اون اون منو زد ..اون..
یونا:دستت درد نکنه اگه ناراضی که بمونم چرا اینجوری میکنی؟؟بگو برم*گریه*
ته:عاره برو برو برو که دیگه نبینمت نمیخوام ..
یونا:باش میرم ولی اگه خواستی بیای دنبالم اگه پیدام نکردی ...
ته:تو برو دنبالت نمیام
یونا با چشمای اشکی رفت اتاقشون که وسایلشو جمع کنه
یونا داشت میرفت؟؟برای همیشه؟؟چرا اینطوری شد؟؟به نظرتون دوباره چ کار اشتباهی انجام داده بود که باید اینجوری میشد؟؟؟
۴۱.۸k
۰۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.