فیک چند پارتی جونگ کوک
فیک چند پارتی جونگ کوک
خیانت پارت ۳ و آخرین پارت
از زبان جونگ کوک
تلفش رو جواب دادم
تهیونگ: جونگ کوک شنیدم تک پارتی چانگ وو چه اتفاقی افتاده بگو ببینم حالت چطوره؟ ات کجاس حال اون خوبه؟ باهاش که کاری نکردی؟
گفتم: تهیونگ فقط نیم ساعت دیگه براش باقی مونده
تهیونگ: کی چقدر براش مونده؟ بگو ببینم ات کجاست؟
گفتم: کسی که همه چیزم بود... کسی که بیشتر از هرکس دیگه از برام مهم بود... کسی که کاملآ خودمو متعلق بهش کرده بودم... کسی که بهش حتی بیشتر از جونم مایه میزاشتم و بهش اعتماد داشتم بهم خیانت کرده
تهیونگ: جونگ کوک اینطور که فکر میکنی نیست ما سریع دوربین های ضبط شده رو برسی کردیم چانگ وو ات رو مجبور کرد که بخاطر اینکه تو زنده بمونی باهاش باشه
دهنم از تعجب باز موند یعنی ات بخاطر من اون کار هارو کرده؟ چون مجبور بود بخاطر اینکه من صدمه ای نبینم خودشو فدا کنه؟ یعنی من الان چیکار کردم؟ نه تنها اعتمادشو از بین بردن بلکه خواستم زنده بگورشم بکنم؟
صدای تهیونگ از پشت تلفن می اومد که اسممو داد می زد ولی من غرق در افکارت خودم بودم که اصلأ متوجه نشدم که یه کامیون بزرگ طرفم همش بوق می زد ولی تا اون موقع کنترل فرمون از دستم خارج شد و محکم باهاش برخورد کردم
از زبان نویسنده
جونگ کوک با کامیون تصادف کرد و ضربه مغزی شد و تا قبل از اینکه آمبولانس بیاد جونشو تو سانحه رانندگی از دست داد ات هم طبق گفته ی جونگ کوک یک ساعت بعد نفس کم آورد و مرد
تهیونگ محلی که جونگ کوک ات رو زنده به گور کرده بود رو پیدا کرد و در آخر جونگ کوک و ات قبراشونو کنار هم خاک کردن تا سایت اینطوری دیگه روح هاشون از هم دور نباشه و تو دنیای بعدی باز همدیگرو ملاقات کنن و باهام زندگی کنن
جونگ کوک ات رو حتی خیلی بیشتر از جونش دوست داشت ولی گذاشت خشم بهش غلبه کنه و مرتکب اشتباه بزرگی بشه که در آخر موجب کشته دادن خودش و عشقش شد (个_个)
بابت پایان غم انگیز این فیک متاسفم امید وارم خوشتون اومد باشه
خیانت پارت ۳ و آخرین پارت
از زبان جونگ کوک
تلفش رو جواب دادم
تهیونگ: جونگ کوک شنیدم تک پارتی چانگ وو چه اتفاقی افتاده بگو ببینم حالت چطوره؟ ات کجاس حال اون خوبه؟ باهاش که کاری نکردی؟
گفتم: تهیونگ فقط نیم ساعت دیگه براش باقی مونده
تهیونگ: کی چقدر براش مونده؟ بگو ببینم ات کجاست؟
گفتم: کسی که همه چیزم بود... کسی که بیشتر از هرکس دیگه از برام مهم بود... کسی که کاملآ خودمو متعلق بهش کرده بودم... کسی که بهش حتی بیشتر از جونم مایه میزاشتم و بهش اعتماد داشتم بهم خیانت کرده
تهیونگ: جونگ کوک اینطور که فکر میکنی نیست ما سریع دوربین های ضبط شده رو برسی کردیم چانگ وو ات رو مجبور کرد که بخاطر اینکه تو زنده بمونی باهاش باشه
دهنم از تعجب باز موند یعنی ات بخاطر من اون کار هارو کرده؟ چون مجبور بود بخاطر اینکه من صدمه ای نبینم خودشو فدا کنه؟ یعنی من الان چیکار کردم؟ نه تنها اعتمادشو از بین بردن بلکه خواستم زنده بگورشم بکنم؟
صدای تهیونگ از پشت تلفن می اومد که اسممو داد می زد ولی من غرق در افکارت خودم بودم که اصلأ متوجه نشدم که یه کامیون بزرگ طرفم همش بوق می زد ولی تا اون موقع کنترل فرمون از دستم خارج شد و محکم باهاش برخورد کردم
از زبان نویسنده
جونگ کوک با کامیون تصادف کرد و ضربه مغزی شد و تا قبل از اینکه آمبولانس بیاد جونشو تو سانحه رانندگی از دست داد ات هم طبق گفته ی جونگ کوک یک ساعت بعد نفس کم آورد و مرد
تهیونگ محلی که جونگ کوک ات رو زنده به گور کرده بود رو پیدا کرد و در آخر جونگ کوک و ات قبراشونو کنار هم خاک کردن تا سایت اینطوری دیگه روح هاشون از هم دور نباشه و تو دنیای بعدی باز همدیگرو ملاقات کنن و باهام زندگی کنن
جونگ کوک ات رو حتی خیلی بیشتر از جونش دوست داشت ولی گذاشت خشم بهش غلبه کنه و مرتکب اشتباه بزرگی بشه که در آخر موجب کشته دادن خودش و عشقش شد (个_个)
بابت پایان غم انگیز این فیک متاسفم امید وارم خوشتون اومد باشه
۳۰.۰k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.