هرچی من بگمه پارت پنجاه و پنجم
#هرچی_من_بگمه #پارت_پنجاه_و_پنجم
از زبون #رویا
این روزا خیلی تنهام نمیدونم چیکار کنم کسی رو ندارم اما میتونم داشته باشم درسته من عاشق بچم میخوام بچه داشته باشم
وجی:برای بچه داشتن باید ازدواج کنی😒
منتطق:نه ازدواج نکنیا من تازه با منتطق لولو رل زدم
+منتطق اون از کجا اومد که تو باهاش رل زدی😐
منتطق:اوپس😖
وجی:این منتطقه زر میزنه به حرفش نگوش
+باشه نمیگوشم
وجی:برو بخواب عزیزم
+میخوام برم بچه دار شم
وجی:باید ازدواج کنی چجوری میخوای اونوقت بچه دار شی اگه نکنی؟؟
+مسخوام بچه به سرپرستی قبول کنم
کودک درون:👶لاله توقت گب دود لابع کم بود پجد کوخا بول👶
همه😂😂😂
بدون توجه به حرفای درونم رفتم لباسام رو پوشیدم مدارکم و برداشتم رفتم سوار ماشینم شدم حالا پیش به سوی پرورشگاه رسیدم به پرورشگاه رفتم داخل خیاط یه عالمه بچه داشتن بازی میکردم با نگاه کردن به بچه ها رفتم تو دفتر مدیریت
مرد:سلام خانم
+سلام برای به سرپرستی گرفتن یه دختر اومدم
مرد:به سنتون....
+بله میدونم نمیخوره اما من میخوامیه بچه به سرپرستی بگیرم
مرد:حتما برید بیرون تا شما یه بچه انتخاب کنید من هم میام خدمتتون
+ممنونم
رفتم بیرون و بچه ها رو نظاره کردم که چشمم به یه دختر شر اما اروم افتاد چند دقیقه نگاش کردم تا اون اقا هم اومد
مرد:فرزند مورد نظرتون رو پیدا کردید؟؟
+بله و بعو با دست با اون دختر اشاره کردم
مرد:اون دختر شر و شیطونیه اکثرا با شرپرستی قبولش نمیکنن شمت مطمئنید؟؟
+بله
رفتم کارهای به سرپرستی گرفتنش رو انجام دادم وقتی تموم شد یکی اوردش تو دفتر رفتم پیشش
+سلام دختر خانوم اسم من رویاست اسم تو چیه؟؟
دختر:اسم من ایلینه
رفتم تزدیک گوشش دختر ۱۱ ساله ای بود که خیلیم پرو بنظر میرسید
+قراره از این به بعد با هم دیگا خوش بگذرونیم
ایلین:تو خیلی بزرگ بنظر نمیرسی کا مامانم بشی
+من قرار نیسو مامانت بشم قراره دوست خواهر و مامانت بشم
ایلین:پس بریم
با تمام دوستاش خدافزی کرد تشکر کردم رفتیم سوار ماشین شدیم رفتم سمت خونه
ادامه دارد☺️
از زبون #رویا
این روزا خیلی تنهام نمیدونم چیکار کنم کسی رو ندارم اما میتونم داشته باشم درسته من عاشق بچم میخوام بچه داشته باشم
وجی:برای بچه داشتن باید ازدواج کنی😒
منتطق:نه ازدواج نکنیا من تازه با منتطق لولو رل زدم
+منتطق اون از کجا اومد که تو باهاش رل زدی😐
منتطق:اوپس😖
وجی:این منتطقه زر میزنه به حرفش نگوش
+باشه نمیگوشم
وجی:برو بخواب عزیزم
+میخوام برم بچه دار شم
وجی:باید ازدواج کنی چجوری میخوای اونوقت بچه دار شی اگه نکنی؟؟
+مسخوام بچه به سرپرستی قبول کنم
کودک درون:👶لاله توقت گب دود لابع کم بود پجد کوخا بول👶
همه😂😂😂
بدون توجه به حرفای درونم رفتم لباسام رو پوشیدم مدارکم و برداشتم رفتم سوار ماشینم شدم حالا پیش به سوی پرورشگاه رسیدم به پرورشگاه رفتم داخل خیاط یه عالمه بچه داشتن بازی میکردم با نگاه کردن به بچه ها رفتم تو دفتر مدیریت
مرد:سلام خانم
+سلام برای به سرپرستی گرفتن یه دختر اومدم
مرد:به سنتون....
+بله میدونم نمیخوره اما من میخوامیه بچه به سرپرستی بگیرم
مرد:حتما برید بیرون تا شما یه بچه انتخاب کنید من هم میام خدمتتون
+ممنونم
رفتم بیرون و بچه ها رو نظاره کردم که چشمم به یه دختر شر اما اروم افتاد چند دقیقه نگاش کردم تا اون اقا هم اومد
مرد:فرزند مورد نظرتون رو پیدا کردید؟؟
+بله و بعو با دست با اون دختر اشاره کردم
مرد:اون دختر شر و شیطونیه اکثرا با شرپرستی قبولش نمیکنن شمت مطمئنید؟؟
+بله
رفتم کارهای به سرپرستی گرفتنش رو انجام دادم وقتی تموم شد یکی اوردش تو دفتر رفتم پیشش
+سلام دختر خانوم اسم من رویاست اسم تو چیه؟؟
دختر:اسم من ایلینه
رفتم تزدیک گوشش دختر ۱۱ ساله ای بود که خیلیم پرو بنظر میرسید
+قراره از این به بعد با هم دیگا خوش بگذرونیم
ایلین:تو خیلی بزرگ بنظر نمیرسی کا مامانم بشی
+من قرار نیسو مامانت بشم قراره دوست خواهر و مامانت بشم
ایلین:پس بریم
با تمام دوستاش خدافزی کرد تشکر کردم رفتیم سوار ماشین شدیم رفتم سمت خونه
ادامه دارد☺️
۱۲.۳k
۰۵ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.