فیک زندگی با ماکان
فیک زندگی با ماکان
پارت ۳
رهام: سارا من نگفتم وقتی ویدیو ک دیدم هیچ نظری ندادم درضمن ن امیر میدونه ن یاشار هیچکدومشون نمیدونن خاهرمی
سارا: تو هم بدت میاد خاهر داشته باشی تو مث بابا و مادرت از دختر بودن من بدت میاد
رهام : من همچین حرفیو نزدم(با داد)
یاشار سریع اومد سمت آشپز خونه
یاشار:مشکلی هست رهام
سارا:ن من با همکاری با گروه شما منصرف شدم اگرم تا الان اینجا بخاطر دوستامع (با داد)
السانا: ساراااا چته
سارا:از اینجا میریم
بغض کرده بودم نمیخاستم واس اولین بار دوستام اشکامو ببینن از ویلا زدم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردم وسط راه یهو زدم زیر گریه
السانا:چی شده سارا
دوستی:عزیزم چی شده رهام چی گفت
سارا:شماها باهاشون همکاری کنید من نمیام
السانا:ینی چی ی لحظه گریه نکن
دوستی:میزنی کنار
زدم کنار از ماشین پیاده شدم و اشکامو پاک کردم
السانا:خب بگو چی شده
سارا:ازش بدم میاد
دوستی :کی ؟!
سارا:بریم
برگشتیم خونه رفتم توی اتاق و در و قفل کردم نشستم جلو آیینه ب خدم زل شدم
سارا:ازت بدم میاد از قیافه ات از چشات از جنسیتت
صندلیو زدم عقب بلند شدم با عصبانیت خیلی زیاد مشت کوبیدم توی تصویرم
سارا:برو بمیر ازت بدم میاد متنفرم ازت (با داد)
بچ ها پشت در داشتن بال بال میزدن ک درو باز کنم
السانا:باز کن سارا
دوستی:کاری نکنیا درو باز کن من درکت میکنم میدونم حالت بده گذشتت سراغت میاد باز کن
بچ ها جوابی از من نگرفتن و فقط گریه میکردم گوشیم زنگ خورد
السانا:گوشیت داره زنگ میخوره حتما این پسره است ک دوست داره تو بلاکش میکنی
جواب داد بعد چند مین صداشون نیومد من ک آروم شدم در و باز کردم دوتاشون با خشم اومدن طرفم السانا مشت کوبید ب بازوم
السانا:چرا نگفتی فامیلی هاتون شبیه همه هیچ نسبتی ندارین ها
دوستی:السانا نکن ولش کن دستش داره خون میاد
دوستی رفت و جعبع کمک های اولیه رو آورد همونطور ک به السانا زل زده بودم دوستی دستمو پانسمان کرد ب خدم اومدم
سارا:من نگفتم چون حالمو بد میکرد امروزم اومد بخاطر شماها
دوستی:ناهار نخوردیا در ضمن رهام ناراحتته البته برادرت بهش زنگ بزن اون گناهی نداره خدت از خونه زدی بیرون اومدی پرورشگاه
السانا:باهاشون همکاری میکنیم تو مجبوری حرفم نباشه
سارا:من فقط پیانو میزنم همه ام میتونن یکی دیگه رو پیدا کنید
دوستی:فردا درموردش حرف میزنیم پاشو ناهارتو بخور
پارت ۳
رهام: سارا من نگفتم وقتی ویدیو ک دیدم هیچ نظری ندادم درضمن ن امیر میدونه ن یاشار هیچکدومشون نمیدونن خاهرمی
سارا: تو هم بدت میاد خاهر داشته باشی تو مث بابا و مادرت از دختر بودن من بدت میاد
رهام : من همچین حرفیو نزدم(با داد)
یاشار سریع اومد سمت آشپز خونه
یاشار:مشکلی هست رهام
سارا:ن من با همکاری با گروه شما منصرف شدم اگرم تا الان اینجا بخاطر دوستامع (با داد)
السانا: ساراااا چته
سارا:از اینجا میریم
بغض کرده بودم نمیخاستم واس اولین بار دوستام اشکامو ببینن از ویلا زدم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردم وسط راه یهو زدم زیر گریه
السانا:چی شده سارا
دوستی:عزیزم چی شده رهام چی گفت
سارا:شماها باهاشون همکاری کنید من نمیام
السانا:ینی چی ی لحظه گریه نکن
دوستی:میزنی کنار
زدم کنار از ماشین پیاده شدم و اشکامو پاک کردم
السانا:خب بگو چی شده
سارا:ازش بدم میاد
دوستی :کی ؟!
سارا:بریم
برگشتیم خونه رفتم توی اتاق و در و قفل کردم نشستم جلو آیینه ب خدم زل شدم
سارا:ازت بدم میاد از قیافه ات از چشات از جنسیتت
صندلیو زدم عقب بلند شدم با عصبانیت خیلی زیاد مشت کوبیدم توی تصویرم
سارا:برو بمیر ازت بدم میاد متنفرم ازت (با داد)
بچ ها پشت در داشتن بال بال میزدن ک درو باز کنم
السانا:باز کن سارا
دوستی:کاری نکنیا درو باز کن من درکت میکنم میدونم حالت بده گذشتت سراغت میاد باز کن
بچ ها جوابی از من نگرفتن و فقط گریه میکردم گوشیم زنگ خورد
السانا:گوشیت داره زنگ میخوره حتما این پسره است ک دوست داره تو بلاکش میکنی
جواب داد بعد چند مین صداشون نیومد من ک آروم شدم در و باز کردم دوتاشون با خشم اومدن طرفم السانا مشت کوبید ب بازوم
السانا:چرا نگفتی فامیلی هاتون شبیه همه هیچ نسبتی ندارین ها
دوستی:السانا نکن ولش کن دستش داره خون میاد
دوستی رفت و جعبع کمک های اولیه رو آورد همونطور ک به السانا زل زده بودم دوستی دستمو پانسمان کرد ب خدم اومدم
سارا:من نگفتم چون حالمو بد میکرد امروزم اومد بخاطر شماها
دوستی:ناهار نخوردیا در ضمن رهام ناراحتته البته برادرت بهش زنگ بزن اون گناهی نداره خدت از خونه زدی بیرون اومدی پرورشگاه
السانا:باهاشون همکاری میکنیم تو مجبوری حرفم نباشه
سارا:من فقط پیانو میزنم همه ام میتونن یکی دیگه رو پیدا کنید
دوستی:فردا درموردش حرف میزنیم پاشو ناهارتو بخور
۳.۷k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.