فیک زندگی با ماکان
فیک زندگی با ماکان
پارت ۲
چند روز گذشت صحبی ک داشتیم میرفتیم سمت پارک ک لوکیشن اومد برام نگاه کردم دیدم یاشاره
سارا:بچ ها یاشار لوکیشن فرستاده
السانا:خب بریم
دوستی:گاز بده بریم عه برگرد لباسایی ک خریدیم بپوشیم آماده شیم
برگشتیم خونه آماده شدیم و رفتیم سمت لوکیشن وقتی رسیدیم بچ ها با دیدن خونه استرس گرفتن
سارا:بریم داخل
دوستی:چ ویلایی آیی چشم کف پاتون رهامیر
السانا: چ ندید پدیدی هستی دختر بریم داخل
وارد حیاط ویلا ک شدیم دوتا سگ بسته شروع کردن ب واق واق کردن و لرزه ب جون دوستی افتاد
سارا: عه حالت خوبه سارا نترس بستس
السانا:واووووو عجب سگایی دارن
دوستی:خسروی داره میاد عادی باشین
یاشار:بفرماید داخل چرا وایستادید
دستامو گذاشت رو کمراشون و ب حرکت درشون آوردم وارد ویلا ک شدیم رهامیر از مبل بلند شدن
رهامیر:سلام خوش اومدید
دوستی:وایی زبونم بند اومده
سارا:الان داری حرف میزنی ک الان لال شو
السانا:سلام خیلی ممنون
یاشار:بفرماید
نشستیم و استرس از صورت دوستی داشت خودشو نشون میداد دستشو گرفتم در گوشش لب زدم
سارا: عزیزم آروم باش میدونم استرس داری از خدتت دورش کن
یاشار:دو نفرتون اسمشتون ساراست درسته
سارا:بله آقای خسروی بنده و دوستم واسه قاطی نشه ما صداش میکنیم دوستی
امیر:از خدتون بگید
السانا:راستش ما توی دانشگاه با هم آشنا شدیم وقتی فهمیدیم موسیقیمون خوبه با هم گروه زدیم توی خیابونا اجرا میکنیم
دوستی:دروغ میگی چرا
سارا:دوستی ساکت شو راسیتش ما توی پروشگاه باهم آشنا شدیم هر کدوممون ب دلایلای خاصی اونجایم ما توی خیابون و پارک ها اجرا میکنیم و خرج خدمون رو در میاریم الان دیر نشده اگ بخاطر وضعمون نمیتونین همکاری کنید بگید
دوستی :چی میگی تو ما ب کمکاشون نیاز داریم
سارا :تو ساکت
رهام :کسی همچین حرفی زد خانم خیلی هم خوشحال شدیم ک واقعیت رو گفتین من و امیر هم ازجای خیلی کمی شروع کردیم
یاشار چایی آورد و تعارف زد و گرم صحبت شدیم اینقد دوستی سوتی داد ک نگو
یاشار:خب چون راهتون دوره تصمیم میگیریم توی همین ویلا کنار هم زندگی کنیم خوبه
سارا: ی مشکلی هست
دوستی:سارا چته هی ساز مخالف میزنی
یاشار:اشکال نداره در خدمتم
سارا:میشه با آقا رهام تنایی حرف بزنم
رهام:بله بفرمایید
با رهام وارد آشپز خونه شدیم و صدا مون رو آوردیم پایین
سارا:رهام راستشو بگو تو گفتی یاشار با ما قرار بزاره
پارت ۲
چند روز گذشت صحبی ک داشتیم میرفتیم سمت پارک ک لوکیشن اومد برام نگاه کردم دیدم یاشاره
سارا:بچ ها یاشار لوکیشن فرستاده
السانا:خب بریم
دوستی:گاز بده بریم عه برگرد لباسایی ک خریدیم بپوشیم آماده شیم
برگشتیم خونه آماده شدیم و رفتیم سمت لوکیشن وقتی رسیدیم بچ ها با دیدن خونه استرس گرفتن
سارا:بریم داخل
دوستی:چ ویلایی آیی چشم کف پاتون رهامیر
السانا: چ ندید پدیدی هستی دختر بریم داخل
وارد حیاط ویلا ک شدیم دوتا سگ بسته شروع کردن ب واق واق کردن و لرزه ب جون دوستی افتاد
سارا: عه حالت خوبه سارا نترس بستس
السانا:واووووو عجب سگایی دارن
دوستی:خسروی داره میاد عادی باشین
یاشار:بفرماید داخل چرا وایستادید
دستامو گذاشت رو کمراشون و ب حرکت درشون آوردم وارد ویلا ک شدیم رهامیر از مبل بلند شدن
رهامیر:سلام خوش اومدید
دوستی:وایی زبونم بند اومده
سارا:الان داری حرف میزنی ک الان لال شو
السانا:سلام خیلی ممنون
یاشار:بفرماید
نشستیم و استرس از صورت دوستی داشت خودشو نشون میداد دستشو گرفتم در گوشش لب زدم
سارا: عزیزم آروم باش میدونم استرس داری از خدتت دورش کن
یاشار:دو نفرتون اسمشتون ساراست درسته
سارا:بله آقای خسروی بنده و دوستم واسه قاطی نشه ما صداش میکنیم دوستی
امیر:از خدتون بگید
السانا:راستش ما توی دانشگاه با هم آشنا شدیم وقتی فهمیدیم موسیقیمون خوبه با هم گروه زدیم توی خیابونا اجرا میکنیم
دوستی:دروغ میگی چرا
سارا:دوستی ساکت شو راسیتش ما توی پروشگاه باهم آشنا شدیم هر کدوممون ب دلایلای خاصی اونجایم ما توی خیابون و پارک ها اجرا میکنیم و خرج خدمون رو در میاریم الان دیر نشده اگ بخاطر وضعمون نمیتونین همکاری کنید بگید
دوستی :چی میگی تو ما ب کمکاشون نیاز داریم
سارا :تو ساکت
رهام :کسی همچین حرفی زد خانم خیلی هم خوشحال شدیم ک واقعیت رو گفتین من و امیر هم ازجای خیلی کمی شروع کردیم
یاشار چایی آورد و تعارف زد و گرم صحبت شدیم اینقد دوستی سوتی داد ک نگو
یاشار:خب چون راهتون دوره تصمیم میگیریم توی همین ویلا کنار هم زندگی کنیم خوبه
سارا: ی مشکلی هست
دوستی:سارا چته هی ساز مخالف میزنی
یاشار:اشکال نداره در خدمتم
سارا:میشه با آقا رهام تنایی حرف بزنم
رهام:بله بفرمایید
با رهام وارد آشپز خونه شدیم و صدا مون رو آوردیم پایین
سارا:رهام راستشو بگو تو گفتی یاشار با ما قرار بزاره
۴.۴k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.