BTS, Roman

#دست_مو_بگیر
#ادامه_پارت_نهم

جیسو-‌ یوشی!؟
من- ا.. اومدم اومدم. بریم
(داخل ماشین)
عقب نشستم. حالم خوب نبود دخترا هم با یک موزیک غمگین هیچ حرفی نمیزدن.
موزیک مورد علاقه مون پلی شد. شروع کردیم به خوندن...
[فکر شو بکن. هوای تاریک، توی ماشین، آهنگ مورد علاقه، شیشه ماشین بالا، و تو به تاریکی جاده با اهنگ غمگینت خیره باشی. چه حسی بهت دست میده؟:)]

جوهیونگ- یوشی؟
من- اوم؟
جوهیونگ- خوبی دختر؟
من- اوهوم

دیگه سکوت بین مون و اشغال کرد و تا خونه هیچ حرفی نزدیم.
(خونه)
داخل خونه شدم.

من- مامان من اومدم. کسی خونه نیست؟

کفشای مامان و ندیدم، بجاش کفشای زنونه دیگه ای دیدم. کفشای زنونه خیلی مجلسی بود، انگار طرف اومده عروسی!
توی آشپز خونه رفتم، بابام و دیدم. مست مست بود و تلو تلو میخورد.

(متعجب)من- بابا!
(فریاد گوش خراش)بابا- برو بیروووووووون.

گوشام و گرفتم. یهو یک زن جوون تقریبا از مامانم کوچیکتر از حموم اومد بیرون. یک حوله کوتاه دور خودش پیچونده بود و با دیدن من لبخندش محو شد. رو به بابام گفت

..- این دخترته؟ چرا اینجاس؟
بابا- برو گورتو گم کن یوشی تا جرت ندادم

با دیدن همچین صحنه ای، متوجه شدم که مامانم و بیرون کرده.

(فریاد)من- نمیرم. اینجا خونه ما هم هست. مامان کجاااس؟ کجاا ولش کردیییی؟

به سمتم خیز برداشت و گلوم و گرفت. با چشماش توی چشام خیره بود.

من- آره. هرکاری که میخوای بکن. تو.. یک..عوضی..هستی

حرفم و که زدم پرتم کرد به سمت درب

..- نه عزیزم!

اومد سمت بابام و هولش داد عقب

(فریاد)..- گورت و گم کن دختره عوضی

دیگه نمیخواستم بیشتر از این خودم و کوچیک کنم. از خونه خارج شدم و مدام حق حق کردم.
نصف شب شده بود، روم نمیشد برم خونه جیسو و جوهیونگ. گوشیمم موقع دعوا توی خونه جا گذاشتم که به مامان زنگ بزنم. الان دیگه نمیدونم چیکار کنم.
با اون وضع لباسام، توی خیابونا پرسه میزدم. اما بهتر بود توی شلوغی راه برم.
کفشام و دراوردم و با پای لخت راه میرفتم.
اشک چشام بهم اجازه دید خوب و نمیدادن. ولی مدام جلوشون و میگرفتم.

من- ازت متنفرم یوشی، متنفرم

همونطور با پای لخت تو خیابونای شلوغ راه میرفتم. همه با تعجب بهم نگاه میکردن، انگار که دارن فیلم سینمایی میبینن. ولی اصلا واسم مهم نبود که دیگران درموردم چی فکر میکنن. فعلا خودم مهم بودم.
#رمان#Roman
دیدگاه ها (۱)

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS, Roman

همیشگی من

قاصدک کوچولوی من💔🥀تهیونگ کنار تخت بیمارستان نشسته بود فقط آر...

پارت ۱۲ویو جنگکوک: ات رو گذاشتم خونه ی مامان باباش خودمم رفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط