سناریو پارت۳
سناریو پارت۳
ویو ته.
داشتم کتابمو میخونم
که صدا ی خفیفی اومد
دوروبرم رو نگاه کردم که دیدیم بله .....
نمیخواستم برم کمکش ولی دلم براش سوخت
رفتم از پشت یقه پسره رو گرفتم و شوتش کردم
رفت صورتشو چند بار روی دیوار کوبیدم و در گوشش گفتم..
دیگه نبینم به بیبی من......چیزه مزاحم دختر دیگه ای بشه هاا
پسره گفت غلتکردم و دوستاش ترسیدن و فرار کردن
دیدیم ات روی زمینه رفتم پیشش و با حالت نگرانی گفتم حالت خوبه؟،؟!
ات. ایییییییی.........
ته . بیا تو بغلم..
ات.چی؟!
ته . همبن که گفتم بیا ببرمت پیش دکتر
ات . با..باش*ترسیده بودم بلایی سرم بیاره ولی از قیافش نمیخورد بخواد این کارو کنه*
ته ات رو برد پیش دکتر مدرسه
و پشت در خیلی با نگرانی راه میرفت
تا این که دکتر اومد بیرون.
ته. دکتر ات حالش خوبه ؟!؟!؟!
دکتر . نگران نباشید حالش خوبه فقط باید سرمش تموم شه
تهیونگ برای تشکر برای دکتر زانو زد و گفت
ممنونم ...منونممم
دکتر لبخند گرمی زد و رفت و گفت میتونی ببینیش 🙂
تهیونگ آروم درو باز کرد و اومد پیش ات و گفت حالت خوبه؟
ات. خوبم ممنون
تهیونگ فهمیده بود کار ات نبوده و انداختن گردن ات
ته. منو ببخش ،
ات. تو کار بدی انجام ندادی
ته .چرا من تورو عزیت کردم.....
ات. اشکالی نداره 🙃
ته . سرمت تموم شد بیب.......چیزه نه ات*پشت گردنشو خاروند*
تهیونگ دست ات رو گرفته بود و حمراهیش میکرد
ات. تهیونگ...
ته. بله..
ات . خیلی وقته یه حرفی تو چشمات حست میخوام بدونم اون حرفت چیه
ته .نمیگم
ات . بوگو
ته . نمیخوام به تو مربوط نیست
ات. باش😮💨☹️
ته .باشه باشه میگم میگم ولی ناراحت نشو
ات. باشه میشنوم
خب تموم اینم از این پارت
اگه خوب بود کامنت بزارم🙂🙂
ویو ته.
داشتم کتابمو میخونم
که صدا ی خفیفی اومد
دوروبرم رو نگاه کردم که دیدیم بله .....
نمیخواستم برم کمکش ولی دلم براش سوخت
رفتم از پشت یقه پسره رو گرفتم و شوتش کردم
رفت صورتشو چند بار روی دیوار کوبیدم و در گوشش گفتم..
دیگه نبینم به بیبی من......چیزه مزاحم دختر دیگه ای بشه هاا
پسره گفت غلتکردم و دوستاش ترسیدن و فرار کردن
دیدیم ات روی زمینه رفتم پیشش و با حالت نگرانی گفتم حالت خوبه؟،؟!
ات. ایییییییی.........
ته . بیا تو بغلم..
ات.چی؟!
ته . همبن که گفتم بیا ببرمت پیش دکتر
ات . با..باش*ترسیده بودم بلایی سرم بیاره ولی از قیافش نمیخورد بخواد این کارو کنه*
ته ات رو برد پیش دکتر مدرسه
و پشت در خیلی با نگرانی راه میرفت
تا این که دکتر اومد بیرون.
ته. دکتر ات حالش خوبه ؟!؟!؟!
دکتر . نگران نباشید حالش خوبه فقط باید سرمش تموم شه
تهیونگ برای تشکر برای دکتر زانو زد و گفت
ممنونم ...منونممم
دکتر لبخند گرمی زد و رفت و گفت میتونی ببینیش 🙂
تهیونگ آروم درو باز کرد و اومد پیش ات و گفت حالت خوبه؟
ات. خوبم ممنون
تهیونگ فهمیده بود کار ات نبوده و انداختن گردن ات
ته. منو ببخش ،
ات. تو کار بدی انجام ندادی
ته .چرا من تورو عزیت کردم.....
ات. اشکالی نداره 🙃
ته . سرمت تموم شد بیب.......چیزه نه ات*پشت گردنشو خاروند*
تهیونگ دست ات رو گرفته بود و حمراهیش میکرد
ات. تهیونگ...
ته. بله..
ات . خیلی وقته یه حرفی تو چشمات حست میخوام بدونم اون حرفت چیه
ته .نمیگم
ات . بوگو
ته . نمیخوام به تو مربوط نیست
ات. باش😮💨☹️
ته .باشه باشه میگم میگم ولی ناراحت نشو
ات. باشه میشنوم
خب تموم اینم از این پارت
اگه خوب بود کامنت بزارم🙂🙂
۶.۸k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.