part⁹⁴
part⁹⁴
Meanwhile
ناشناس¹:من حاضرم هرکاری براتون کنم
ناشناس²:هرکاری؟
ناسناس¹:بله...شما جون منو نجات دادید براتون هرکاری می کنم!
ناشناس² پوزخندی زد
ناشناس²:اسمت چیه؟
ناشناس¹:امیلی...باید چی صداتون بزنم؟
ناشناس²:پارک....ارباب پارک*با نیشخند
.....
زمانی میرسه که هیچ چیز پایان نخواهد داشت از جمله عشق من نسبت به تو!
_بهاری گذشت_
با گذشت زمان خیلی چیز ها به فراموشی سپرده شد.احساسات،ضعف ها ،گذشته ها و....
سال دیگه انتخابات بود و جئون بزرگ قصد بازنشستگی داشت و کسی که باید جاش رو پر میکرد جئون جونگ کوکه؛ بنابراین در این مدت مشغله کاری پسر بیشتر شده بود.
قرار داد های بزرگ با افراد بزرگ و زندگی جدید با افراد جدید . البته حضور بعضی افراد هنوز که هنوزه پایدار هست!
عمارت جئون_¹²:⁰⁶pm
سنا: daddyپس کی میریم سفر؟تو که همش سرت تو این برگه هاست
جئون بدون استفاده از کلمات به سنا فهموند که ساکت باشه.
یونا: سنا چی میگی؟ جونگ کوک کار داره...قراره برای ریاست جمهوری سال بعد کاندید بشه پس باید سخت تلاش کنه*با پوزخند
جئون با خشم به هردو زن نگاه کرد و بلند غرید: دلیل نمیشه چون برگشتین برام مثله قبلین! به اصرار پدرم اینجایین!* جدی
سنا: بابات ما رو فرستاد تا اون هرزه از یاد ببری*لوس_ پیک می
_هرزه؟.....با کی بودی دقیقا؟* بلند
جئون با عصبانیت از پشت میز کارش بلند شد و با قدم های محکم به سمت سنا حرکت کرد، مشتت رو با قصد زدن به حرکت در اورد اما با صدای زده شدن در اتاقش دستش رو هوا موند
خدمتکار: آقا....یک بسته دارید.
جئون دستش رو پایین آورد و پس از صاف کردن صداش باشه ای به خدمتکار گفت، به سنا و یونا که ترسیده بودند نگاهی کوتاه انداخت
_دلم میخواد دوباره پشت سر ات ی من حرف بزنین و بهش بی احترامی کنین....اون موقع تو همین حیاط خاکتون میکنم* جدی و اروم
پس از به پایان رسیدن آخرین جمله ، از اتاق خارج شد و به سمت هال حرکت کرد؛ روی میز داخل هال جعبه ای بزرگ بود که آرم Gucciروش حک شده بود؛ پسر در جعبه رو باز کرد و با یک کت شلوار اولد استایل مواجه شد. به همراه لباس کارتی در جعبه وجود داشت و روی کارت نوشته شده بود
<فردا شب میبینمت >
<از طرف امیلی رز>
(بابت تاخیر شرمنده)
Meanwhile
ناشناس¹:من حاضرم هرکاری براتون کنم
ناشناس²:هرکاری؟
ناسناس¹:بله...شما جون منو نجات دادید براتون هرکاری می کنم!
ناشناس² پوزخندی زد
ناشناس²:اسمت چیه؟
ناشناس¹:امیلی...باید چی صداتون بزنم؟
ناشناس²:پارک....ارباب پارک*با نیشخند
.....
زمانی میرسه که هیچ چیز پایان نخواهد داشت از جمله عشق من نسبت به تو!
_بهاری گذشت_
با گذشت زمان خیلی چیز ها به فراموشی سپرده شد.احساسات،ضعف ها ،گذشته ها و....
سال دیگه انتخابات بود و جئون بزرگ قصد بازنشستگی داشت و کسی که باید جاش رو پر میکرد جئون جونگ کوکه؛ بنابراین در این مدت مشغله کاری پسر بیشتر شده بود.
قرار داد های بزرگ با افراد بزرگ و زندگی جدید با افراد جدید . البته حضور بعضی افراد هنوز که هنوزه پایدار هست!
عمارت جئون_¹²:⁰⁶pm
سنا: daddyپس کی میریم سفر؟تو که همش سرت تو این برگه هاست
جئون بدون استفاده از کلمات به سنا فهموند که ساکت باشه.
یونا: سنا چی میگی؟ جونگ کوک کار داره...قراره برای ریاست جمهوری سال بعد کاندید بشه پس باید سخت تلاش کنه*با پوزخند
جئون با خشم به هردو زن نگاه کرد و بلند غرید: دلیل نمیشه چون برگشتین برام مثله قبلین! به اصرار پدرم اینجایین!* جدی
سنا: بابات ما رو فرستاد تا اون هرزه از یاد ببری*لوس_ پیک می
_هرزه؟.....با کی بودی دقیقا؟* بلند
جئون با عصبانیت از پشت میز کارش بلند شد و با قدم های محکم به سمت سنا حرکت کرد، مشتت رو با قصد زدن به حرکت در اورد اما با صدای زده شدن در اتاقش دستش رو هوا موند
خدمتکار: آقا....یک بسته دارید.
جئون دستش رو پایین آورد و پس از صاف کردن صداش باشه ای به خدمتکار گفت، به سنا و یونا که ترسیده بودند نگاهی کوتاه انداخت
_دلم میخواد دوباره پشت سر ات ی من حرف بزنین و بهش بی احترامی کنین....اون موقع تو همین حیاط خاکتون میکنم* جدی و اروم
پس از به پایان رسیدن آخرین جمله ، از اتاق خارج شد و به سمت هال حرکت کرد؛ روی میز داخل هال جعبه ای بزرگ بود که آرم Gucciروش حک شده بود؛ پسر در جعبه رو باز کرد و با یک کت شلوار اولد استایل مواجه شد. به همراه لباس کارتی در جعبه وجود داشت و روی کارت نوشته شده بود
<فردا شب میبینمت >
<از طرف امیلی رز>
(بابت تاخیر شرمنده)
۲۴.۷k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.