part ⁹³
part ⁹³
+زمانی که همه افراد به یک دروغ باور پیدا میکنن اون دروغ تبدیل به حقیقت میشه؛ درد و رنج هایی که خواهید کشید به خاطر من،پدرم یا هر شخص دیگه ای نیست!به خاطر خودتونه که به افراد غلط اعتماد کردید. مثله من که دلواپس و شیفته کسی شدم که برای منفعت خودش هرکاری میکنه. عشق ورزیدن به اون فرد باعث مردنم میشه یقینا! اینو مطمئنم که من فردی ساده ام !چون مجنون عشقی ام که هزاران بار ازش ضربه خوردم اما از شما میخوام از افرادی که چندین بار ازشون ضربه خوردید و خواهید خورد فاصله بگیرید از جمله سلسله ی جئون!خانواده جئون تبهکاران بل...
در همون حین صدای گریه های دنی میاد(یعنی این ویدئو زمانی ضبط شد که دنی زنده بود) بعد از مدتی کوتاه در اتاق باز شد و جئون به همراه دنی وارد اتاق شد و از اونجا ویدیو به اتمام رسید....(یعنی تو ویدئو این اتفاقات افتاده)
جئون گوشی رو گوشه ای پرت کرد و به پدرش که با عصبانیت بر سر بادیگارد هاش فریاد میکشد نگاهی انداخت ،دستی روی صورتش کشید و به آسمون که با عصبانیت میغرید خیره شد! نیروی های امنیتی برای آروم کردن جو وارد عمل شده بودن!پسرک با حیرت به اطرافش نگاه میکرد؛ در اون لحظه جئون دیگه از مغزش تبعیت نمیکرد....تنها چیزی که اونو راهنمایی میکرد قلب شکسته اش بود!
Hours later
باک هیون: جونگ کوک در رو باز کن*داد و چند بار تکرار
بادیگارد جئون: رئیس لطفا درو باز کنید* نگران
چشماش که کاسه ی خون بود روی هم فشار داد و اجازه داد تا قطرات که در چشماش جا خشک کرده بودن سرازیر شن؛ تا انتهای مایع درون شیشه رو نوشید و سپس شیشه خالی رو به سمت در پرتاب کرد
_خفه شید...نمیخوام صداتون رو بشنوم
_گمشین از خونه ی من بیرون
سکوت چند لحظه ای حکمفرما شد و پس از مدت کوتاهی صدای دلنشین و زنانه ی مادرش رو شنید
مارگارت: پسرم ....لطفا درو باز کن
پسر با بغض لب زد:_مامان لطفا برو...حالم خوب نیست
مارگارت: حال هیچکس خوب نیست پسرم!...اما اگر تنها باشی حالت بهتر میشه؟*همراه با نفس عمیق
جئون اروم از روی زمین بلند شد و با تردید به سمت در رفت،پاهاش به خاطر راه رفتن بروی شیشه ها خون الود بود با این حال پشت در ایستاد و سرش روی در گذاشت
_مامان من نمیتونم...
حرف پسر نصفه نیمه باقی موند، ترجیح داد چیزی نگه. با تردید و دو دلی دستگیره رو پایین کشید و در رو باز کرد مادرش با نگرانی از سرتا پا نگاهش کرد و اونو در آغوش گرم خودش کشید
شرایط
follow:⁵⁸⁵
like:⁸³
+زمانی که همه افراد به یک دروغ باور پیدا میکنن اون دروغ تبدیل به حقیقت میشه؛ درد و رنج هایی که خواهید کشید به خاطر من،پدرم یا هر شخص دیگه ای نیست!به خاطر خودتونه که به افراد غلط اعتماد کردید. مثله من که دلواپس و شیفته کسی شدم که برای منفعت خودش هرکاری میکنه. عشق ورزیدن به اون فرد باعث مردنم میشه یقینا! اینو مطمئنم که من فردی ساده ام !چون مجنون عشقی ام که هزاران بار ازش ضربه خوردم اما از شما میخوام از افرادی که چندین بار ازشون ضربه خوردید و خواهید خورد فاصله بگیرید از جمله سلسله ی جئون!خانواده جئون تبهکاران بل...
در همون حین صدای گریه های دنی میاد(یعنی این ویدئو زمانی ضبط شد که دنی زنده بود) بعد از مدتی کوتاه در اتاق باز شد و جئون به همراه دنی وارد اتاق شد و از اونجا ویدیو به اتمام رسید....(یعنی تو ویدئو این اتفاقات افتاده)
جئون گوشی رو گوشه ای پرت کرد و به پدرش که با عصبانیت بر سر بادیگارد هاش فریاد میکشد نگاهی انداخت ،دستی روی صورتش کشید و به آسمون که با عصبانیت میغرید خیره شد! نیروی های امنیتی برای آروم کردن جو وارد عمل شده بودن!پسرک با حیرت به اطرافش نگاه میکرد؛ در اون لحظه جئون دیگه از مغزش تبعیت نمیکرد....تنها چیزی که اونو راهنمایی میکرد قلب شکسته اش بود!
Hours later
باک هیون: جونگ کوک در رو باز کن*داد و چند بار تکرار
بادیگارد جئون: رئیس لطفا درو باز کنید* نگران
چشماش که کاسه ی خون بود روی هم فشار داد و اجازه داد تا قطرات که در چشماش جا خشک کرده بودن سرازیر شن؛ تا انتهای مایع درون شیشه رو نوشید و سپس شیشه خالی رو به سمت در پرتاب کرد
_خفه شید...نمیخوام صداتون رو بشنوم
_گمشین از خونه ی من بیرون
سکوت چند لحظه ای حکمفرما شد و پس از مدت کوتاهی صدای دلنشین و زنانه ی مادرش رو شنید
مارگارت: پسرم ....لطفا درو باز کن
پسر با بغض لب زد:_مامان لطفا برو...حالم خوب نیست
مارگارت: حال هیچکس خوب نیست پسرم!...اما اگر تنها باشی حالت بهتر میشه؟*همراه با نفس عمیق
جئون اروم از روی زمین بلند شد و با تردید به سمت در رفت،پاهاش به خاطر راه رفتن بروی شیشه ها خون الود بود با این حال پشت در ایستاد و سرش روی در گذاشت
_مامان من نمیتونم...
حرف پسر نصفه نیمه باقی موند، ترجیح داد چیزی نگه. با تردید و دو دلی دستگیره رو پایین کشید و در رو باز کرد مادرش با نگرانی از سرتا پا نگاهش کرد و اونو در آغوش گرم خودش کشید
شرایط
follow:⁵⁸⁵
like:⁸³
۲۷.۱k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.