پادشاه(پارت ۱۰)
پادشاه(پارت ۱۰)
میهو ویو:
نمیخوام شین وو بفهمه من زنشم که هفت سال پیش گمش کرد پس باید بهش نزدیک نشیم
شین وو: میهو؟میهو؟ کجایی؟
میهو: هیجا اینجام من برن خسته شدم
شین وو :برو استراحت کن
شین وو ویو:
میهو رفت تا استراحت کته منم گفتم یه سری برم پیش سوآ راستی دونفر عاشق سوآ هستن یکیش برادم سوهو یکیشم نقاش سوجون رفتم کافه که سوآ رو ببینم که دیدم سوجون داره گریه میکنه
رفتم پیشش
(شین وو=ش و سوجون = س ن)
ش و: چی شده ؟
سن : سوآ رو بردن
ش و : کیا
س ن: ماسک زده بودن
شین وو ویو:
فکر کنم همون قاتل ملکه باشن چون ی بار من و میهو داشتیم با اسب میرفتیم که یهو یه چاقو خورد یه تنهی اسب من با شمشیر از میهو محافظت کردم ولی همشون فرار کردن فک کنم دوباره برگشتن
*سوهو امد*
سوهو:چیشده سوجون
شین وو: سوآ رو بردن
سوهو : تو برو پیش میهو من و سوجون میریم دنبالشون
شین وو: باش
*شین وو رفت*
*اتاق میهو*
شین وو: میهو میهو اونم بردن
*رفت پیش ته*
شین وو: علی حضرت میهو رو بردن
ته: چی ؟ خواجه سربازارو خبر کن منم میرم برو شین وو منم میام
شین وو: بیا بریم
میهو ویو:
نمیخوام شین وو بفهمه من زنشم که هفت سال پیش گمش کرد پس باید بهش نزدیک نشیم
شین وو: میهو؟میهو؟ کجایی؟
میهو: هیجا اینجام من برن خسته شدم
شین وو :برو استراحت کن
شین وو ویو:
میهو رفت تا استراحت کته منم گفتم یه سری برم پیش سوآ راستی دونفر عاشق سوآ هستن یکیش برادم سوهو یکیشم نقاش سوجون رفتم کافه که سوآ رو ببینم که دیدم سوجون داره گریه میکنه
رفتم پیشش
(شین وو=ش و سوجون = س ن)
ش و: چی شده ؟
سن : سوآ رو بردن
ش و : کیا
س ن: ماسک زده بودن
شین وو ویو:
فکر کنم همون قاتل ملکه باشن چون ی بار من و میهو داشتیم با اسب میرفتیم که یهو یه چاقو خورد یه تنهی اسب من با شمشیر از میهو محافظت کردم ولی همشون فرار کردن فک کنم دوباره برگشتن
*سوهو امد*
سوهو:چیشده سوجون
شین وو: سوآ رو بردن
سوهو : تو برو پیش میهو من و سوجون میریم دنبالشون
شین وو: باش
*شین وو رفت*
*اتاق میهو*
شین وو: میهو میهو اونم بردن
*رفت پیش ته*
شین وو: علی حضرت میهو رو بردن
ته: چی ؟ خواجه سربازارو خبر کن منم میرم برو شین وو منم میام
شین وو: بیا بریم
۷.۱k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.