پادشاه(پارت ۱۱)
پادشاه(پارت ۱۱)
شین وو :بیا بریم
*ته و شین سوار اسب با یه لشگر رفتن *
راوی: تو راه نگاهشون به یه کلبه افتاد که چند نفرجلوشون بودن اون چند نفرو زدن بعد وارد وون کلبه شدن دیدن که ی عالم زن رو اسیر کردن همشون رو بیرون آوردن و از یکی شون ی چسزس پرسیدن
شین: خانم یه خانم رو ندیدید که یکم پر سروصدا باشه
خانومه: آره چرا دیدم سر پول داشت چونه میزد ولی اون رو فروختن
[فلش بک یه ی ساعت پیش ]
مرده: این خانم رو چند میفروشی
اونیکی مرده: به****قیمت
میهو: خیلی داری من رو ارزون میفروشی
مرده : ساکت
میهو:یکم بیشتر کن منم این وسط سودی ببرم
[پایان بک]
شین : آره خودشه
سوجون: ولی یه دختر دیگه که خیلی بامزه ندیدید
خانومه: چرا یه دختره دیگه پیشش بود که خیلی گریه میکرد
سوهو:خودشه
ته: راه بیوفتید بریم
*به دوراهی رسیدن*
ته: سوهو و سوجون اونور بقیه این ور البته من و شین وو میمونیم اینجا
سوهو : باش
ته :برید
شین وو :بیا بریم
*ته و شین سوار اسب با یه لشگر رفتن *
راوی: تو راه نگاهشون به یه کلبه افتاد که چند نفرجلوشون بودن اون چند نفرو زدن بعد وارد وون کلبه شدن دیدن که ی عالم زن رو اسیر کردن همشون رو بیرون آوردن و از یکی شون ی چسزس پرسیدن
شین: خانم یه خانم رو ندیدید که یکم پر سروصدا باشه
خانومه: آره چرا دیدم سر پول داشت چونه میزد ولی اون رو فروختن
[فلش بک یه ی ساعت پیش ]
مرده: این خانم رو چند میفروشی
اونیکی مرده: به****قیمت
میهو: خیلی داری من رو ارزون میفروشی
مرده : ساکت
میهو:یکم بیشتر کن منم این وسط سودی ببرم
[پایان بک]
شین : آره خودشه
سوجون: ولی یه دختر دیگه که خیلی بامزه ندیدید
خانومه: چرا یه دختره دیگه پیشش بود که خیلی گریه میکرد
سوهو:خودشه
ته: راه بیوفتید بریم
*به دوراهی رسیدن*
ته: سوهو و سوجون اونور بقیه این ور البته من و شین وو میمونیم اینجا
سوهو : باش
ته :برید
۷.۵k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.