پارت

پارت 26

چاره ایی نداشتم نمیتونستم اذیت بکشه لباسامو در آوردم و لباس های مینارم همینطور دستمو نوازش وار ب بدن لخت و بی جونش کشیدم و خودم پشتش جا گرفتم‌و خیلی اروم‌ واردش کردم ک غرق لذت شدم دستمو ب بهشت رسوندم و نواز وار دست میزدم‌تا ارضا بشه. .. آه و نالع از درد کرد ک دلم برا ی لحظه سوخت ..

تهیونگ: حالت خوب میشه عزیزم ..

چن دقیقه بعد *

فردا باید حالت خوب باشع تحملشو ندارم ک اینجوری بی جون بیوفتی تو تخت ..

فردا**

ویو مینا

چشامو باز کردم و صدای تهیونگ میومد که فقط صدام میکنه میخاستم آب دهنمو قورت بدم که خشک‌بود انگار شن ریخته بودن توش.. با کمک تهیونگ بلند شدم و ب تاج تخت تکیه دادم گیچ‌و‌منگ ب اطراف نگا میکردم ..که یهوو ... یهوووو یهووووو😂😐

حمایت شهههه

#اصکی_ممنوع_خودم_نوشتمم
#اصکی_ببینم_پارت_میکنممم
دیدگاه ها (۱)

پارت 27 که یهوو تمام اتفاقات دیشب مثل سریال جلو‌چشام نقش بست...

پارت 28ویو تهیونگداشتم با مامانم حرف میزدم که یهو صدای شکستن...

پارت 25ویو تهیونگ صبح از خاب بیدار شدم تاحالا انقدر خوب نخاب...

پارت24تهیونگ چشمش به مینا افتاد که با تعجب و البته اشک نگاهش...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط